به نام خدا
به نام خدا
به نام خدا
خبرنگار امرداد - نگار پاكدل :
سندی تازه پيدا شده، نشان از آن دارد كه عربها همين ١٢٠ سال پيش هنوز دندان طمع برای داشتن و جعل نام خليج فارس تيز نكرده بودند. این سند حالا در میان کبریتهای یک مجموعهدار پیدا شده است. «احمد ایلیات کاشانی»، مردی که 30 سال از عمر خود را صرف جمعآوري کبریت کرده است، آن هم کبریتهای سلطنتی. اما یک کبریت با نام «کبریت سلطنتی بینالمللی» در مجموعهي اوست که سرآمد همهي کبریتهاست. این اثر کممانند که به پرچم زیبای ایران مزین است، برپايهي پژوهشهاي کاشانی، 120 سال پیش در کشور چکاٌسلواکی پيشين تولید شده و تنها چهار نمونه از آن در دنیا وجود دارد.
به گزارش میراث فرهنگی: روی کبریت، تصویر یک زن ایرانی با دامنی سبز دیده میشود. پيرامون آن، دریایمازندران و خلیجفارس به همراه پنج استان جای گرفته است. گفته میشود، این نقشه کوچکترین نقشهي کشف شدهي ایران است که با آب و طلا و رنگ ساخته شده و کار دست است. قرار است تصویر این سند به زودی در کتاب انجمن مجموعهداران ایران منتشر شود. گفتني است؛ کبریتهای مشابه کشورهای دیگر که به كوشش همین کمپانی تولید شده عکس پادشاهان و رهبران را داراست و تنها کبریت ایران است که به جای تصویر پادشاه، نقشهی کشور روی آن طراحی شده است.
اين مجموعهدار دربارهي قيمت خريد اين كبريت ميگويد: «این کبریت یک اثر تاریخی و سندی برای خلیج فارس است. بیشتر این کبریتها در حراج ساتبی فروخته میشود. قیمت پایه از 1000 دلار شروع و گاهی تا 100هزار دلار هم میرسد.»
ميگويد؛ اين كبريت در دنيا خريداران زيادي دارد براي نمونه؛ پیشنهادهای زیادی از کشورهای عربی برای فروش داشتهام كه نپذيرفتم. از دبی، برج جمالعبدالناصر و عربستان پیشنهاد فروش اين كبريت را داشتم اما از آنجا كه این آثار متعلق به ایران و ایرانیهاست و باید در کشور نگهداری شود آنها را نفروختم. اما فضایی در اختیار ندارم و مجبورم كه اين گنجینهها را بهگونهی خصوصی نگهداری میکنم.
او كه مجموعهدار كبريت و عكس است ميگويد از آن رو به گردآوری اين مجموعه روي آوردم كه: «این كبريت و عكس، کمتر مورد توجه مجموعهداراناند اما از مهمترین اشیا قیمتی هستند. کبریت به خاطر زیباییهایی که دارد، کمپانیهایی که كبريت را تولید میکردند، پيش از جراید، سینما و تلویزیون به عنوان رسانهی تبلیغاتی به آن نگاه میکردند و برای كبريتها تصاوير خوبی برمی گزيدند. تاریخچهی آغاز کبریتسازی ایران را از کبریتهایی با نشان پرچم ایران- روس که در روسیه تولید میشده ميتوان دانست. بعدها کبریت با امضا ناصرالدینشاه در ایران تولید شد، سپس کارخانه به تهران آورده شد و پرچم روسیه حذف و پس از آن کبریت با نشان شیر و خورشید تولید شد.»
با گله ميگويد: «90درصد هزینههای فرهنگی در ایران به هدر میرود و ثمربخش نیست به یک شوند(:دلیل)، آن هم این است که افراد متخصص در راس، این برنامهها را دنبال نمیکنند. مشکل میراثفرهنگی این است که بودجه در دست کسانی است که آن را به هدر میدهند. من یک شاگرد فرش فروش بودم و تنها با عقلانیت و پژوهش به این نتیجه رسیدم و دو آرشیو ملی برای ایران درست کردم (آرشیو عکس و کبریت). خواستهي ما مجموعهدارها از دولت این است که حمایتمان کنند البته اينرا بگويم كه هیچ پولی از دولت نمیخواهيم، کمک هم خواهيم کرد. به سازمان میراث فرهنگی کمک میکنيم هرچه آنها آورده داشته باشند، در «انجمن مجموعهداران»، ده برابر خدمات خواهیم داد، به شرط اینکه حسن نیت داشته باشند. ما انتظار داریم به سمت ایجاد موزههای خصوصی برویم به اين خاطر كه عامل ترویج گردشگری میشود. يک موزه ميتواند از میراثتاریخی حفاظت و شغل ایجاد کند.»
ميگويد: «من جز كبريت مجموعهی كاملی هم از عكس دارم. در مجموعهی من، عکسهای سلاطین ایران، مردان سیاسی، مردان بینالمللی دورهی قاجار و پهلوی نخست موجود است. همهی عکسها اصلاند. آرشیو بینالمللی من مربوط به دورهی پهلوی نخست است که شروع پایههای کارخانهها، تصاویر بناهای تاریخی که ويران و یا نابود شدهاند را پيش از نابودی و پس از نابودی در اختیار دارم.»
اين مجموعهدار سههزار قطعه عکس تاریخي و 80 هزار اسلاید دارد و ميگويد؛ اگر سازمان میراثفرهنگی کمک کند دنبال ساخت موزهی ملی عکس ایران هستم. به باور من، هر ایرانی بايد یک کار ملی انجام دهد و آرشیو من هم مربوط به ملت ایران است.
در کشور ما برخی علاقهها ناديده گرفته ميشود و این ناديده گرفته شدن هم از سوی دولت و هم ملت بوده است. مجموعهداری خصوصی از این دست دلمشغولیهاست که افراد اندکی در جامعه به آن روي ميآورند. احمد ایلیات کاشانی اما نگاه دیگری دارد این مجموعهدار همهي داراییاش را فروخته و مجموعهای بزرگ و كممانند از کبریت و عکس را گردآوری کرده است. او با اینکه این روزها مستاجر است اما باور دارد که مردم باید از این مجموعه استفاده کنند اما فضایی برای ارايه و نمایش آثارش وجود ندارد. ایلیات کاشانی سیسال از عمر خود را برای گردآوری مجموعهاش صرف کرده و در دو زمینهی عکسهای تاریخی و کبریت فعالیت دارد. اين مرد که بزرگترین مجموعهی کبریت ایران را دارد و مجموعهاش حتا با بزرگترین مجموعهداران بزرگ جهان رقابت میکند.
به نام خدا
پيروزی شاهعباس صفوی بر «اوزبكان» و «عثمانيان»
شاهعباس(996 – 1038مهی) |
آناهيتا كاوياني : |
«شاهعباس» از بزرگترين شهرياران روزگار صفويه است. او در روزگاري آشفته، در «قزوين» بر تخت نشست. شاهصفوی در آنهنگام با دو دشمن ستيزهجو در خاور(:شرق) و باختر(:غرب) روبهرو بود؛ از آنرو دريافت كه همزمان نميتواند با هر دو پيكار كند. اوزبكان بر بخشهايي از خراسان دست يافته بودند و عثمانيها نيز گرجستان و ارمنستان تا آذربايجان و كردستان و كرمانشاه را گرفته بودند؛ بنابراين او نخست با پذيرش پيماننامهي(استانبول اول999) از سوی عثمانيها، از جنگ چشم پوشيد و به شتاب، سركوبي اوزبكان را آغاز كرد. پس از نبردهای سخت با آنها سرانجام در هرات در جنگ «رباط پريان» آنها را برای هميشه از ايران بيرون راند.( سال1007 مهي) در همين سال دو برادر انگليسی به نام «رابرت شرلی» و «آنتونی شرلی» در قزوين به نزد شاه آمدند. شاه پس از چندي براي فراهم كردن ابزار و توپهاي جنگي آتشين از آنها سود جست. در پايان همين سال، سامان سپاه پيشين (7تيرهي قزلباش) را كه نيرويي بههم زد و خودسَر شده بودند را برهم زد و سپاهي نوين به نام شاهسَون(:دوستدار شاه) را فراهم ساخت.
به فرمان شاه «آنتوني شرلي» به همراه «حسين عليبيک» به دربارهای اروپايي رفتند. انگيزهی آنها نخست اين بود كه پادشاهان اروپا را در برابر عثماني با خود همپيمان كنند، همچنين دربارهی فروش ابريشمِ ايران با آنها گفتوگوهايی آغاز كنند. در سال1009 مهی «اللهورديخان» خوانين لار را كه با پرتغاليها همكاري داشتند سركوب و «بحرين» را گرفت. در سال1011 مهی شاهعباس «ايروان» را به خاک ايران افزود. در همين زمان «چغالاوغلی» برای جلوگيری از پيشرفت شاه ايران، از سوی پادشاه عثماني، به گردآوری سپاه پرداخت كه به سختی شكست خورد. پس از يكسال، شاهعباس شهرهای گنجه(1)، تفليس، باكو، دربند، شماخی، دياربكر و موصل را به خاک ايران بازگرداند. در سال1006مهي، شاه «رابرتشرلي» را نيز به اروپا فرستاد و در كشورهاي آلمان، ايتاليا و انگلستان با پادشاهان اين كشور گفتگوهايي را آغاز كرد. در سال1017مهي به فرمان «سلطان احمدخان» پادشاه عثمانی، نخستوزير(صدراعظم) او «مرادپاشا» تبريز را گرفت؛ باز(:ليكن) پس از اندكزمانی شكست خورد و به خاک عثمانی برگشت. در سال1020مهي ميان ايران و عثماني پيمان دوستي بسته شد و بر اينپايه، دولت عثماني از همهي سرزمينهاي بخش باختري ايران چشم پوشيد و شاهعباس هم پذيرفت ساليانه 200 بار ابريشم به دربار عثماني بفرستد. در همين سال به فرمان شاه بندر «فرحآباد» ساخته شد. در سال 1021 مهي شاهعباس برای سركوبی «تهمورسخان گرجی» به گرجستان رفت. تهمورسخان كه تاب پايداري در خود نديد از سلطان عثماني ياري خواست. در سال 1023مهی «امام قليخان» فرزند اللهورديخان، بندر گمبرون را گشود، دژ(:قلعه) پرتغاليها را خراب كرد و به جاي آن «بندرعباس» كنونی را ساخت. در سال1024مهي شاهعباس بار ديگر براي سركوبي تهمورسخان گرجي به سوي درياچهي «گوگچه» رهسپار شد. او نخست برای پيكار با «محمدپاشا» سردار سلطان احمدخان كه به ياری تهمورسخان آمده بود به تفليس رفت. سرانجام در ايروان سپاهيان محمدپاشا را شكست داد و اين سردار ناچار درخواست آشتی كرد. در همين سال رابرت شرلی فرستادهی شاه به اسپهان بازگشت. در سال 1027مهي پس از درگذشت سلطان احمدخان، «خليلپاشا» به فرمان «عثمانخانثانی» به انديشهی گرفتن تبريز افتاد! سرانجام در نزديكی «شبلي» سپاه وی از سپاهيان شاهعباس به سختي شكست خورد. پس از اين، در سال1028 مهي، بار ديگر پيماننامهی دوستي ميان دو سو بسته و بر پايهی آن نوشته شد كه؛ مرزهای ميان دو كشور همان مرزهای زمان «شاه تهماسباول» باشد، افزون برآن پادشاه ايران سالی100 بار ابريشم به عثمانی بدهد. در سال1030مهی، كشتيهای كمپانی هند خاوری انگليس، «پرتغاليها» را در بندر جاسک شكست دادند. در پي اين پيشامدها به فرمان شاهعباس، امامقليخان در برابر پرتغاليها با نمايندگان انگليسی به گفتوگو پرداخت و سرانجام با بيم دادن و پا درمياني امامقليخان در ميناب، پيمانی ميان آنها بسته شد. بر اينپايه ميبايست سپاه ايران از خشكي و نيروي دريايي انگليسی از راه دريا به قشم و هرمز يورش برند. پس از آن امامقليخان، قشم را گشود. در سال1031مهی نيروهای ايران و انگليس، دژ هرمز را پس از گذشت يک سده از دست پرتغاليها بيرون بردند. در سال1023مهی، شاهعباس به عراقعرب(2) لشكر كشيد و «بغداد» به خاک ايران پيوست. در سال1033مهی به فرمان سلطان «مرادخانچهارم»، «حافظ احمدپاشا» در پی آن شد تا بغداد را از خاک ايران جدا كند كه شكست سختی خورد. شاهعباس در سال 1038مهی در اشرف(بهشهر كنونی) درگذشت. زيرنويس: 1- گنجه: در شمالباختريی جمهوری آذربایجان 2 - در سدههای نخستِ پس از اسلام و روزگار اموی و عباسی، به بخش کوهستانی باختر ایران، «جبال» (کوهها یا رشتهکوه) میگفتند. كه ميان دو بخش «عراقعرب» (عراقکنونی) و «عراقعجم» (اصفهان و ری) جاي داشت. سعید نفیسی، نيز جبال را ميان بغداد، فارس، کرمان، خراسان، آذربایجان، خوزستان، طبرستان میداند و بخشهاي آن را شهرهاي همدان، ری، نهاوند، سمنان، دامغان، قزوین، کاشان و قم و اصفهان میداند يارينامه: 1 - بيات، عزيزالله – كليات تاريخ تطبيقي ايران- نشر اميركبير- چاپنخست: تهران1377 2- شعباني، رضا- مروري كوتاه بر تاريخ ايران(از آغاز مادها تا پايان قاجاريه)- نشرسخن- چاپنخست1380 3- نفیسی، سعید، بابک خرمدین؛ دلاورآذربایجان، به كوشش عبدالکریم جریزهدار، نشرخوارزمی، تهران1330 4 – نوايي، عبدالحسين- روابط سياسی و اقتصادی ايران در دوره صفويه- نشر سمت- تهران |
به نام خدا
به نام خدا
برکه ای مرموز و مرگبار در ایران
در ایران، مناطقی وجود دارد که مرموز و ترسناک به شمار می روند. در دل این مناطق، رازها و اسراری وجود دارد که سفر به آنها را، برای دیگران، همراه با ترس و وحشت می سازد. از این به بعد و در این صفحه، چنین مناطقی را معرفی خواهیم کرد. البته گزارش هایی از این مناطق، پیش از این نیز در سرنخ کار شده؛ اما از این پس، چنین گزارش هایی را در این صفحه دنبال خواهید کرد. اگر در محل زندگی شما هم چنین مناطق وحشتناکی وجود دارند، ما را بی خبر نگذارید.
برکه مرموز
لابد تا به حال، داستان های ترسناک زیادی خوانده اید که محوریت آنها، مناطق و اماکن متروکه و رازآلود بوده. البته اینها، همه اش داستان است اما گاهی وقت ها نیز، چنین مناطقی واقعا وجود دارند. مثل ماجرای برکه مرگ گدر استان فارس. برکه ای که یک جور زیبای وحشی بوده؛ و تصاویر دل انگیزش هر بیننده ای را مسحور خودش می کرد اما تا به حال، جان ۱۲ نفر را گرفته. قدیمی ها، به این منطقه کراز می گفتند. برکه کراز، در ۲۰ کیلومتری بوانات واقع شده. زیبایی ها و هوس شنا کردن در برکه ای خنک، خیلی ها را وسوسه می کرد؛ وسوسه ای که برای ۱۲ نفر به قیمت مرگ تمام شده و خیلی های دیگر را هم تا یکقدمی مرگ برد، ولی … اهالی تا مدت ها، از راز نیروی مغناطیسی موجود در دل این برکه خبر نداشتند؛ فکر می کردند که لابد کسانی که به دل آن رفته و برنگشته اند، شنا بلد نبوده اند. البته ادعای بلد نبودن شنا، آن هم در برکه ای با عمق یک و نیم متر، دلیل جالبی برای غرق شدن نمی تواند باشد اما وقتی که جنازه یک شناگر کارکشته، روی دست برکه ماند، دیگر برای اهالی قطعی شد که برکه کراز، رازی دارد. با ما همراه شوید تا از رازهای این منطقه مرموز باخبر شوید.
منطقه کراز را مردم شهرستان بوانات و اهالی روستاهای آن خوب می شناسند. این منطقه طبیعت بکر و دست نخورده ای دارد که همه اهالی برای تفریح و تفرج به آنجا می روند. «در این مکان علاوه بر درختان زیبا، چشمه ای وجود دارد که از بالای کوه سرازیر است. آب چشمه در ادامه مسیر خود، آبشار زیبایی نیز به وجود آورده که هر بیننده ای را مجذوب خود می کند.»
اینها حرف هایی است که مجتبی حسام پور از اهالی این شهرستان به زبان می آورد، به گفته حسام پور، با نزدیک شدن به این مکان تفریحی، اولین چیزی که چشمنوازی می کند، آبشاری است که از دل کوه بیرون آمده و ۴ متر ارتفاع دارد. همه کسانی که به کراز می آیند، اول نزدیک آبشار می شوند تا از دیدن یک منظره زیبا لذت ببرند، «ابتدا آبشار مثل آهنربا عمل می کندو مردم را به طرف خودش می کشاند اما همین که نزدیک می شوند با دیدن یک چیز زیباتر آبشار فراموش می شود تا آنجا که حتی فرصت نمی کنند نگاهی به آبشار بیندازند. این جاذبه دل انگیز، برکه ای است که در پای آبشار به وجود آمده.»
اکثر اوقات، خیلی از اهالی این منطقه به کراز می روند تا روزی به یادماندنی را در کنار خانواده شان سپری کنند اما همیشه منطقه کراز اینقدر آرام نیست، بعضی وقت ها اتفاق های عجیب و وحشتناکی نیز در آ« رخ می دهد که همه را شگفت زده می کند، گروه هایی به این منطقه سفر کرده اند که بعد از بازگشت، همیشه به خود می گفتند ای کاش هیچ وقت پایشان به اینجا باز نشده بود. «تا چند سال پیش برکه ای وجود نداشت اما از زمانی که آبشار ارتفاعش بیشتر شد، به علت گود شدن زمین و جمع شدن آب در پای آبشار، برکه ای کوچک و بیضی شکل به وجود آمد. نمی دانم چرا با اینکه آب آبشار از ارتفاع زیاد به درون برکه می ریخت، تلاطمی نداشت و در اوج ناباوری به یکباره آبشار خروشان به آبی راکد و بی حرکت تبدیل می شد.»
به گفته آقا مجتبی، ماجرا از ۱۲ سال پیش شروع شد؛ درست زمانی که چند نوجوان قصد شنا کردن در برکه را کردند. با اینکه عمق برکه در جاهای عمیق نهایتا به یک متر و نیم می رسید، یکی از نوجوانان در این برکه غرق شد، «فصل تابستان زمانی بود که بیشتر تمایل به شنا کردن در این استخر طبیعی به وجود می آمد، به خصوص در میان روستایی هایی که اطراف کراز زندگی می کردند اما غرق شدن در برکه همه را متعجب کرد. هیچ کس حتی تصورش را نمی کرد که کسی در این مکان غرق شود.»
همه احتمال دادند که یک بدشانسی یا بی تجربگی در شنا کردن باعث این اتفاق شوم شده اما این ماجرا ادامه پیدا کرد تا آنجا که هر سال این برکه کوچک، جان چند نفر را می گرفت و اهالی تصور می کردند این غرق شدن ها، دلیلش بی تجربگی شناگران است.
ماجراجویی خطرناک
یکی از روستاییانی که در برکه کراز خیلی شنا کرده، آقا مهدی است. او معتقد است همه جای برکه خطرناک نیست. آقا مهدی اولین کسی است که ادعا کرد برکه، عامل مرگ شناگران است، نه بی تجربگی شناگران، «بارها که به همراه دوستانم در برکه شنا می کردم هیچ اتفاقی برایمان نمی افتاد اما یک روز که در حال شنا در برکه بودم، تصمیم گرفتم در گوشه ای از برکه شنا کنم که تا به حال به آنجا نرفته بودم. حس کنجکاوی مرا به آنجا کشاند. آرام آرام در آن مکان شنا می کردم. راستش را بخواهید بدم نمی آمد کمی شیطنت کنم و با یک شیرجه ناگهانی، از زیر آب باخبر شوم. اصلا تصورش را نمی کردم چه اتفاقی در زیر آب ممکن است برایم بیفتد.»
به گفته آقا مهدی، در همان گوشه برکه، سنگی قرار داشت که قسمت خیلی کوچکی از این سنگ بیرون از آب بود، «من با قرار گرفتن روی سنگ، شیرجه جانانه ای زدم. وقتی زیر آب رفتم متوجه شدم که قسمت خیلی بزرگتری از این سنگ زیر آب قرار دارد. در زیر سنگ حفره ای وجود داشت که از آب پر شده بود. در اطراف تخته سنگ، برکه عمیق تر می شد و عمقش به ۲ و نیم متر هم می رسید. طاقت نیاوردم و خواستم کمی ماجراجویی کنم. به طرف حفره رفتم. این درحالی بود که احساس می کردم نیرویی علاوه بر حس ماجراجویانه ام، مرا به طرف تخته سنگ می کشاند. در همین هنگام بود که ناگهان احساس رخوت کردم. کمی دست و پا که زدم، متوجه شدم توانم گرفته شده، هر چه به طرف حفره می رفتم کارم سخت تر و تکان خوردن برایم دشوارتر می شد اما هنوز به حفره نرسیده بودم که احساس کردم حفره دارد فریبم می دهد و راهی که می روم برگشتی ندارد.
شناگری که قربانی چشمه شد
حرف های آقا مهدی برای اهالی باور کردنی نبود، روستاییان به شنا کردن در برکه ادامه دادند تا اینکه دوباره همان اتفاق ترسناک همیشگی رخ داد. حسام پور در این باره می گوید: «بعد از حرف های مهدی تا دو سال هیچ اتفاقی نیفتاد، تا اینکه تابستان گذشته، برکه دوباره قربانی گرفت. این بار قربانی، یکی از شناگران کارکشته بود. این اتفاق باعث شد ماجرای برکه دوباره سر زبان ها بیفتد. شناگری که جان باخت یکی از دوستان نزدیکم بود که ورزش شنا را به صورت حرفه ای دنبال می کرد. همه اهالی شکی نداشتند که او شناگر قابلی است. جالب اینجاست که او قبل از غرق شدنش بارها در برکه شنا کرده و هیچ اتفاقی برایش نیفتاده بود. در آن روزوحشتناک، او با دوستانش به شنا رفتند. احتمالا او هم مانند مهدی کنجکاو شده بود چرا که از روی همان تخته سنگی که مهدی درباره اش می گفت شیرجه زد.»
دوستان او بعد از ماجرای غرق شدنش گفتند که کمی طول کشید و از او خبری نشد. ما اعتنا نکردیم چون او را خوب می شناختیم؛ او استاد شنا و زیر آبی رفتن بود. همیشه کارش این بود که مدت زیادی بعد از شیرجه در زیر آب بماند تا آنجا که خیلی وقت ها طول و عرض استخر یا برکه را زیر آبی طی می کرد.»
به گفته مجتبی؛ دقیقه هات سپری شد و خبری از مرد جوان نشد؛ همه نگران شده بودند. تا بچه ها آمدند دست به کار شوند، جسم بی جان او به روی آب آمد. دیگر کار از کار گذشته بود.
فاش شدن راز مرگبار
با غرق شدن یک شناگر قابل، همه به یاد حرف های مهدی افتادند که می گفت رازی در دل برکه پنهان است به همین خاطر اهالی دست به کار شدند. آنها برای پرده برداشتن از این راز برکه راهی کرزای شدند. «با تحقیقاتی که کارشناسان در زیر آب انجام دادند متوجه شدند آبی که از طریق آبشار به برکه می ریزد با اینکه در سطح برکه هیچگونه حرکتی ندارد اما در کف برکه حرکت دورانی پیدا می کند. این حالت در اطراف حفره تشدید می شود می شود و مثل یک گرداب عمل می کند. هر شناگری که به حفره نزدیک شود، جریان دورانی آب او را به درون حفره می کشاند و پس از گرفتن انرژی و توانش او را غرق می کند. حالا فرقی نمی کند شناگر قابلی باشد یا نباشد.»
این راز مرگبار تا به حال جان ۱۲ نفر را، آن هم در برکه ای که کسی اصلا فکرش را نمی کرد قادر به غرق کردن کسی باشد، گرفته بود. روستاییان با فاش شدن راز هولناک برکه مرگ، بیکار ننشستند. آنها دست به کار شدند و از زیبایی برکه چشم پوشیدند و آن را برای همیشه از میان بردند تا دیگر شاهد چنین اتفاق های ناگواری نباشند. با آنکه حالا شش ماهی می شود که دیگر برکه ای وجود ندارد اما راز قربانیان آن، هنوز نقل محافل اهالی این منطقه است.
آیت الله سیدمحمد خامنه ای رئیس بنیاد ایرانشناسی با بیان اینکه در ایران قدیم، چه دولت های آریایی و چه دولتهای بومی ایرانی، همه پایه گذار فرهنگهای غنی و تولید دانش و هنر و نوعاً مروج توحید و اخلاق بودهاند گفت: کورش و فرزندش با جهاد فرهنگی به ظاهر نظامی خود، توحید را در میان رودان (بینالنهرین) …