بنام خدا
اشکان افشاری: «قلعهجمهور» نامور به «قلعهبابک» در ۵۰ کیلومتری شمال شهرستان «اهر» و در بلندیهای باختری(:غربی) شعبهای از رود بزرگ «قرهسو» جای دارد؛ منطقهای که به نام «کلیبر» شناخته میشود. «بنای جمهور» شامل دژی است بر فراز قله کوهستانی که نزدیک به۲۳۰۰ تا ۲۷۰۰ متر از سطح دریا بلندا دارد. پیرامون این دژ را از هر سو، درههای ژرفی با ۴۰۰ تا ۶۰۰ متر ژرفا فراگرفته است و تنها از یک سو، راهی باریک و و با دسترسی دشوار برای رسیدن به آن دیده میشود.
مسافت راه «کلیبر» به دژ با اینکه بیش از ۳ کیلومتر نیست، ولی بسیار دشوار است و هنگام عبور باید گردنهها و گذرهای خطرناکی را پشتسر گذاشت. پیش از رسیدن به دروازه قلعه و ورود به بنای استوار دژ، باید از دالانی رفت که از سنگهای منظم طبیعی شکل گرفته و تنها گنجایش عبور یک تن را دارد و دو تن به سختی میتوانند از آن بگذرند. فاصله این راهکوچک تا باروی دژ نزدیک به ۲۰۰ متر است. از همین نقطه است که سختی ودشواری راه، بزرگی و شکوه این قلعه بلندبالا و جایگاه خیرهکننده آن، هر بینندهای را به شگفتی وامیدارد. امتداد چشمی معبر، در پایان به دروازه قلعه میرسد و درست در راستای آن جای دارد که باعث میشود ورود هر تازهوارد و سپاهی، بهوسیلهی دو برج دیدهبانی در دروازه ورودی قابلدیدن باشد.
برای نفوذ به درون دژ، تنها راه ورود، دروازه اصلی است و از کوهستان امکان واردشدن به آن وجود ندارد. با گذر از دروازه و پشتسر گذاشتن بارو، برای رسیدن به دژ اصلی از گذرگاهی باریک که نزدیک به ۱۰۰ متر بالارفتن را نیز به همراه دارد، باید گذشت تا به مدخل ورودی دژ رسید، راهی دشوار که از یک سو مشرف به درهای است با جنگلهای تنک و ژرفایی نزدیک به ۴۰۰ متر که به صورت تیغه و دیواره تا قعر دره ادامه دارد.
در تکیهگاههای طبیعی این دیوارهها و چهارسوی سازه، چهار جایگاه برای دیدهبانها به گونهی نیمه استوانه ساخته شدهاند. اینها جایگاه «کوهبانیه»ها و سربازانی است که هر جنبندهای را تا کیلومترها دورتر، از فراز درهها و کوهپایهها زیر نظر میگرفتند. پس از بالارفتن، برای ورود به دژ اصلی از ورودی دیگری با پلکانهایی نامنظم باید گذر کرد. دوسوی ورودی دژ، بهوسیله دو ستون کاذب مشخص شده است. بنای دژ که دو طبقه و سه طبقه میباشد، پس از ورودی قرار گرفته است و پس از آن تالار اصلی وجود دارد که پیرامون آن را هفت اتاق فراگرفته است، اتاقهایی که به تالار مرکزی راه دارند. در بخش شرقی دژ سازههایی دیگری از اتاقها و آبانبارها ساخته شده است؛ سقف آبانبارها برپایهی طرح «تاق جناغی و گهوارهای» استوار شده است. محوطه داخلی آنها نیز بهوسیله نوعی «ساروج» غیرقابل نفوذ شده و به هنگام زمستان از برف و باران پر شده و در تابستان، هنگام نیاز و محاصرهها از آب آنها استفاده میشده است. در شمال غربی دژ پلکانهایی سرتاسری وجود داشته که اکنون ویران شده و بخشهایی از آن بیرون خاک است و تنها راه بالارفتن به بخشهای بلندتر بناست.
از آثار معماری و برخی از سنگهای زبرهتراش و روش چفتوبستِ سنگها و ملات ساروج و اندود دیوارها از نوعی گچوخاک، میتوان به روشنی گفت که ساختمان این دژ در روزگار اشکانیان و بهویژه ساسانیان ساخته شده است. در سدههای دوم و سوم و تاچند سده پس از آن بازسازی شده و دگرگونیهایی در آن بهوجود آمده و افزودههایی در سازه ایجاد شده است. دربارهی اشیا و ابزاری که از «قلعه بابک» بهدست آمده، باید گفت که نخستین اشیا یافتشده سفالینههای منقوش و لعابخورده بود که یک دوره استقرار تا نخستین سالهای سدهی هفتم هجری را نمایش میدهد. همچنین شماری سکههای مسی یافت شدند که برخی از آنها به علت ساییدگی و زنگ خوردگی فراوان ناخوانا است و میان این سکهها برخی مربوط به «اتابکان آذربایجان» و «هزارسیبان»( قرون ششم و هفتم هجری ) هستند.
به لحاظ راهبردی(:سوقالجیشی) جای ساختهشدن بر فراز قله به گونهایست که بیست نفر سپاهی میتوانسته، جلوی هجوم یک سپاه صدهزار نفری را بگیرند و کشتهای هم ندهند، چراکه تیروکمان و اسلحه آن زمان به سربازان و نگاهبانانی که در آنجا بودند، کارگر نمیافتاده است. بدون این که بخواهیم بزرگنمایی کنیم، جایگاه استوار دژ، آنچنان شگفتیآور است که از نبوغ نظامی و آگاهی کامل بنیانگذار آن سخن میگوید. از همین جا بوده است که «بابک خرمدین» و یارانش به مدت بیست و چند سال تازیان را که برای محاصره و سرکوب جنبش او آمده بودند در کوهها سرگردان و با شبیخونهای خود آنها را از دم تیغ گذرانده و وادار به فرار میکردند.
«ابوعلی بلعمی» در ترجمه «تاریخ طبری» دربارهی بابک مینویسد: «ماویگاه او در کوههای ارمینه و آذربایجان بود، جایهای سخت و دشوار، که سپاه آنجا در نتوانستی رفتن، که صد پیاده در گذاری بیستادندی، اگر صدهزار سوار بودی بازداشتندی و کوهها و دربندها سخت بود اندر یکدیگر شده، در میان آن کوهها حصاری کرده بود که آن را بذ خواندندی و او ایمن در آنجا نشسته بودی، چون لشکری بیامدی گرداگرد آن کوهها فرود آمدندی و بدیشان راه نیافتندی و او آنجا همی بود تا روزگار بسیار برآمد، چون امن یافتندی یک شبیخون کردندی و خلقی را هلاک کردی و سپاه اسلام را هزیمت کردی تا دگرباره سلطان به صد جهد دگر باره لشکر گرد کردی و بفرستادی و بدین جملت بیست سال بماند و آن مردمان که درآن کوهها بودند از دهقانان، همه متابع او بودند گروهی از تتبع و گروهی از بیم…»
برای برابرآمدن جایگاه بابک خرمدین با بنای جمهور اشارهای به چند نمونه از سرچشمههای تاریخی خواهیم داشت. بسیاری از مورخان جایگاه بابک کوهستان «بذ» نام بردهاند و برخی نیز آن را «بذین» نامیدهاند. در کتاب «معجم البلدان» آمده است: «بذ ناحیتی است در میان آذربایجان که بابک خرمی در زمان معتصم از آن برخاست.»
«احمد کسروی» نیز در کتاب «شهریاران گمنام» از سوی یعقوبی مینویسد: «شهر بذ که سپس به جهت خروج بابک خرمی در آنجا معروف گردید در کنار رود ارس از این سوی نهاده بود… از روی تحقیقی که ما کردهایم بذ در خاک "قرجه داغ" کنونی در شمال و بالاسر شهر اهر یا اندکی مایل به شرق نهاده بوده است». جایی را که کسروی از سوی خود و یعقوبی گفته با جای کنونی «کلیبر» همانندی دارد.
ازاینرو میتوان گفت «قلعه جمهور» که از روزگاران باستان همچنان پایدار و استوار بر بلندترین قلههای آذربایجان خودنمایی میکند، به عنوان جایگاه بابک خرمدین و یکی از نمودهای پایداری ایرانیان جزو بزرگترین نمونههای معماری ایران به شمار میآید.
یارینامه: کامبخش، سیفالله. آثار تاریخی ایران، انتشارات سازمان میراث فرهنگی،