به نام خدا
مهيندخت دهنادی :
اگر در ترافیک سنگین بزرگراه مدرس به سمت شمال رفته باشید درست پس از پل بزرگراه شهید همت جایی است که ناگهان بزرگراه پهنتر میشود، دوسوی بزرگراه هم تا چشم کار میکند انبوه گل و درخت است و هوای خنک و جانپرور. در شگفت میمانی که در تقاطع دو بزرگراه پرترافیک تهران در دود چگونه ممکن است چنین هوای دلپذیری را تجربه کنی. درختان شگفتی میآفرینند!
اما کم نیستند خیابانها و کوچهها و حیاطهای بیدرخت که رفتهرفته همه جا را میگیرند.
کمکم خانههای کهن یک اشکوبه(:طبقه) و حیاط دار ویران میشوند و ساختمانهای چنداشکوبه ساخته میشود که پس از پایان همهی کارهای تزیینی ساختمان اگر بودجهای مانده باشد به فصای سبز میرسد که بدبختانه این فضاهای سبز کمی چمنکاری است با چند چراغ زینتی!
دوستی میگفت حیاط را باید با «ت» نوشت چراکه همان زندگی است. شاید اگر حیاط همان معنای «حیات» را میداد بیشتر به آن رسیدگی میکردیم.
گره اینگونه موارد هم به دست شهرداری باز میشود و هم به دست مردم. برای نمونه قانونی گذاشته شود تا برای گرفتن پایان کار، به تعداد واحدهای ساختمان، در حیاط آن ساختمان درخت باشد.
اما همیشه قانون واپسین راهکار نیست چراکه اگر درخت کاشته شود و ارزش آن را کسی نداند چه سود! بارها دیدهام بچههایی را که در گذر از پیادهرو دست در بوتههای شمشاد میپرند و برگهای آن را کنده بر زمین میریزند و یا برای سرگرمی، میوههای سرو و بلوط را میکنند و بر سر و روی هم میزنند، یا از شاخههای درختان آویزان میشوند و چند ثانیهای تاب میخورند. این گره را تنها با آموزش به کودکان میتوان گشود. اگر کاشتن دانهی یک گیاه را در گلدانی کوچک به فرزندمان بیاموزیم و نگهداری از آن را به او بسپاریم ارزش دانه دانهی برگ های یک گیاه را میفهمد.
قانون و آموزش را فرهنگ جان میبخشد. در خاطرات استاد باستانی پاریزی، آمده است که در همسایگی ایشان خانوادهای زرتشتی زندگی میکردند، یک روز درخت تنومند کهنسالی را باد و طوفان میشکند و آن زن همسایه به پای درخت رفته و در کنار آن اوستا میخواند. نمونههای ارزشمند بودن درخت در فرهنگ ما بسیار است.
علم هم گواه ارزشمندی طبیعت است. در علوم ارتباطات انسانی نیز برای انسان کامل، چهار گونه ارتباط برشمردهاند، ارتباط با خدا، ارتباط با دیگران، ارتباط با خود و ارتباط با طبیعت. هرکدام از ما هرکدام از این ارتباطها را فراموش کنیم بیگمان در بخشی از زندگی دچار کمبود میشویم.
کاشتن یک درخت سرو کمتر از نیم متر جا میخواهد، همیشه سبز است و آب چندانی هم نمیخواهد.
ترسم از آن روز است که در نقاشیهای کودکان در کنار خانه و کوه و خورشید، «درخت» نباشد.