به نام خداوند مهر آفرین
سال 14094 اهورایی، 7037 میترایی، 3753 زرتشتی، 2573 کوروشی (شاهنشاهی) و 1394 خورشیدی

بنام خدا

 

سلام/ماجرایی که احتمالا واقعی باشه

در گمرک بين المللی يک دختر خانم که يک موصاف کن برقی نو از يک کشور ديگری خريده بوده ، از يک پدر روحانی می خواهد به او کمک کند تا اين موصاف کن را در گمرگ زير لباسش پنهان کند و بيرون ببرد تا خانم ماليات ندهد.
پدر روحانی می گويد: باشد ، ولی به شرط اين که اگر پرسيدند من دروغ نمی گويم.
دختر که چاره ای نداشته است شرط را می پذيرد.
در گمرگ مامور می پرسد: پدر ! آيا چيزی با خودت داری که اظهار کنی؟
پدر روحانی می گويد : از سر تا کمرم چيزی ندارم!
مامور از اين جواب عجيب شک می کند و مي پرسد: از کمر تا زمين چطور؟
پدر روحانی می گويد : يک وسيله جذاب کوچک دارم که زن ها دوست دارند از آن استفاده کنند ، ولی بايد اقرار کنم که تا حالا بی استفاده مانده است .
مامور با خنده می گويد: خدا پشت و پناهت پدر. برو !



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:









تاريخ : یک شنبه 22 مرداد 1391برچسب:سلام,گمرک,موصاف کن,,
ارسال توسط سورنا
آخرین مطالب

آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی