به نام خداوند مهر آفرین
سال 14094 اهورایی، 7037 میترایی، 3753 زرتشتی، 2573 کوروشی (شاهنشاهی) و 1394 خورشیدی

 

به نام خدا



تاريخچه‌‌ای كوتاه از نخستين بانک های روزگار باستان



  گروه تاريخ امرداد :

 

 

 شاید برای ما غافلگیرکننده باشد اگر بدانیم در گستره‌ی سیاسی ایران باستان، بانکی وجود داشته است که عملیات آن در بنیاد، تفاوت چندانی با کارهای بانکی امروز نداشته است.
 
گشوده شدن «لیدی» و «میان‌رودان»(بین النهرین) به دست کوروش، بی‌درنگ اوضاع اقتصادی ایران را دگرگون کرد. «لیدی» در ضرب سکه نوآور شناخته می‌شد و «میان رودان» بزرگ‌ترین بارانداز کالای بازرگانی جهان باستان از «سند» تا «مدیترانه» بود.
 
کهن‌ترین بانک شناخته شده در گستره‌ی فرمانروایی ایرانیان با مرکزیت شهرهایی مانند «هگمتانه» و «پاسارگاد» و «بابل» و «سارد» که در زمان کورش، قلمرو ایران را تشکیل می‌داد، بانک «اگیبی و پسران» بود.
 
پیشتر هم در «میان‌رودان» مرکزهای اقتصادی وجود داشت که کارهای مالی معبدها را انجام می‌دادند. در آن جا نخست وام می‌دادند و برای وام، گروی درخور توجهی، مانند زمین کشاورزی یا برده، در اختیار می‌گرفتند، اما تا آن زمان تنها کاهنان و حکمرانان به کار بانکداری و پول می‌پرداختند.
 
پارسیان برای نظام بانکی امکاناتی فراهم آوردند که پیشتر وجود نداشت. در زمان هخامنشیان، بانک «اگیبی و پسران» و بانک «مورشو و پسران» برای نخستین بار به گونه‌ی رسمی بنیان‌گذاری شد. صدها سند بانکی از بایگانی این بانک‌ها، به ویژه از بانک وارثان شخصی به نام «اگیبی»(از اهالی بابل)، به خط میخی بدست آمده است. این سند‌ها آگاهی‌های گرانبهایی درباره‌ی نظام بانکی روزگار باستان در اختیار ما می‌گذارد. با این که دارندگان این بانک‌ها ایرانی نبودند، ولی از آن‌رو که در گستره‌ی پادشاهی هخامنشیان کار می‌کردند، سازمان‌هایی ایرانی به شمار می‌آمدند و حتا مالیات‌های دیوان اداری هخامنشیان به این بانک‌ها واریز می‌شد.
 
بانک «اگیبی و پسران» و بانک «مورشو و پسران» همه‌ی قدرت مالی منطقه را در اختیار خود داشتند. بانک «اگیبی» به کارهای رهنی و اعتباری و امانی می‌پرداخت. از اسناد بر جای مانده پیداست که سرمایه‌ی بانک، صرف کارهای ویژه‌ی مسکن، مزرعه، دام و کشتی‌های باربری می‌شد. پول، غله، خرما و دیگر کالاهای مصرفی نیز به گونه‌ی جنسی به بانک سپرده می‌شد. بانک حتا در برابر بهره‌ی غیرمستقیم، پرداخت بدهی مشتریان را بر دوش می‌گرفت. غنیمت‌های جنگی نیز به بانک فروخته می‌شد. در بانک، حسابی مانند حساب جاری بانک‌های امروزی و جود داشت و از دسته چک نیز بهره بُرده می‌شد.
 
از لوحی که در بابل بدست آمده، چنین برمی‌آید که در سال ٥٣٧ پیش از میلاد، شخصی به نام «تادانو» مقداری نقره به «ایتی مردوک بلاتو» رییس بانک «اگیبی و پسران» سپرده تا دو ماه پس از آن، بهره‌ی آن را دریافت کند. این سند در «هگمتانه» تنظیم شده و در آن چنین نهاده شده است که وام پرداختی در «بابل» به گونه‌ی خرما و به نرخ روز بازپرداخت شود.
 
در سال ٥٣٦ یا ٥٣٥ پیش از میلاد، رییس بانک «اگیبی و پسران» مبلغ هنگفتی از کمبوجیه ولیعهد کوروش وام گرفت که از این موضوع می‌توان نتیجه گرفت که این بانک پیوند و دوستی خوبی با دربار ایران داشته است.
 
در آن زمان اگر وام در زمان مقرر بازپرداخت نمی‌شد، جریمه‌ی سنگینی به آن افزوده می‌شد. گاهی سند را شخص دیگری پشت‌نویسی می‌کرد و چنان‌چه گیرنده‌ی وام در بازپرداخت به موقع وام کوتاهی می‌کرد، شخص ضامن، وام را پرداخت می‌کرد. به وامی که گرویی داشت بهره داده نمی‌شد، چون بانک از گرویی درخوری که در اختیار داشت (مانند زمین، خانه و ...) برای مدت بازپرداخت وام بهره می‌بُرد. در صورتی که وام گیرنده توانایی پرداخت آن را نداشت، گرویی از سوی بانک بایگانی(:ضبط) می‌شد. هنگام به پایان رسیدن بدهی به بانک، لوح اصلی وام نابود می‌شد.
 
از لوح‌های سالم بدست آمده می‌توان نتیجه گرفت که وام‌های مربوط به آن‌ها بازپرداخت نشده است. از نکات جالب به دست آمده در لوح‌های مربوط به وام در آن دوران این است که در برخی از آن‌ها واپسین قسط‌های وام به دست نوه‌ی وام گیرنده پرداخت شده است که بیانگر باریک‌بینی، نظم و سازماندهی امور بانکی در زمان هخامنشیان است






ارسال توسط سورنا

به نام خدا

 

روزی یکی نزدیک شیخ آمد و گفت: ای شیخ آمده‌ام تا از اسرار حقّ چیزی با من نمایی

شیخ گفت : باز گرد تا فردا

آن مرد بازگشت، شیخ بفرمود تا آن روز موشی بگرفتند و در حقّه کردند و سر حقّه محکم کردند دیگر روز آن مرد باز آمد و گفت: ای شیخ آن چه وعده کرده‌ی بگوی.

شیخ بفرمود تا آن حقّه را بوی دادند و گفت: زینهار تا سر این حقّه باز نکنی.

مرد حقّه را برگرفت و بخانه رفت و سودای آنش بگرفت که آیا درین حقّه چه سِر است؟

هر چند صبر کرد نتوانست، سَر حقّه باز کرد و موش بیرون جست و برفت، مرد پیش شیخ آمد و گفت ای شیخ من از تو سِر خدای تعالی طلب کردم تو موشی بمن دادی؟!

شیخ گفت : ای درویش ما موشی در حقّه بتو دادیم تو پنهان نتوانستی داشت سِر خدای را با تو بگوییم چگونه نگاه خواهی داشت ؟!

مرد نادم و پشیمان زاری‌کنان محضر شیخ ترک گفت و گوشه‌ی عزلت اختیار کرد و سه اربعین

صیام داشت و صلوه‌ گزارد و کف نفس به غایت رساند چندان که چهره دگرگون شد. تکیده با محاسنی انبوه نزد شیخ مراجعت کرد حاجت باز گفت.

شیخ او را باز نشناخت و حقّه‌ی پیشین با موشی دگر بر او عرضه کرد آنچه پیش‌تر فرمایش کرده بود همان فرمود و مرد به خلوت‌گاه خویش بازگشت و حقّه کناری هِشت و به عبادت نِشت و به خِش و خِش موش در حقّه محل نهشت و امر شیخ به تمامی به جای آورد و صبح حقّه در دست به نزد شیخ شد و دو زانو محضرش را دریافت و گفت: آنچه گفتی کردم حال آنچه وعده دادی گوی.

شیخ فرمود: حقّه گشودی؟!

مرد خاطر خجسته بود و گفت:نی نی !

شیخ ابرو در هم کشید و تغیر فرمود: تو را حقّه‌یی دادم برگشودنش اهتمام نورزیدی که تو را گر طلب بودی حقّه می‌گشودی که همانا سری از اسرار حق در آن نهان کرده بودم !!!

مرد صیحه‌یی کشید و در دم از حال برفت. چون به حال آمد خود را در خرابه‌یی باز یافت.

مویه‌کنان مایوس از دانستن سر حق ظن جنون‌اش می‌رفت که معروفه‌یی زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست از آن حوالی می‌گذشت ، شیون مرد بشنید به خرابه شد و مرد نگون بخت را دید در نزع.

حال پرسید و مرد ماجرا باز گفت :

روسپی را چندان بر حال زار او رقت برفت که مستی از سر پرید و هوش به‌جا آمد و به استمالت‌اش برخاست و گفت: آن شیخ کذاب است و این حکایت‌ها به دوران ابوسعید ابوالخیر است که شیوخ برخاک می‌نشستند و نان با خون مردمان چاشت نمی‌کردند.

مردِ ساده‌دل گفت: زبان به کام گیر که شیخ را کرامات بسیار است و علامت‌های بزرگ و کلمات تامات او تا بلاد جبل عامل و مالاکا نُقل هر مجالس است.

روسپی در دل به ساده‌گی مرد پوزخند زد و گفت: سه اربعین عنان خود به شیخ خوش‌نام سپردی و ذکر حق گفتنی اکنون سه روز با من بدنام هم‌نشین تا سِر حق بر تو عیان کنم که آن شیخ اگر کرامات داشت تو را باز می‌شناخت و حقّه‌ی پیشین به دست‌ات نمی‌سپرد.

مرد که حکایت خضر نبی و شیخ صنعان شنیده بود و احتجاج زن بدکاره را صواب می‌دید، رخسار زیبای او هم بی‌اثر نبود، از دلش گذشت که شاید در خرابات مغان نور خدا می‌بیند»

خاموش شد و گوش به زن سپرد و با هم به خانه‌ی او شدند و شراب سرخ و طعام بریان خوردند و

رامش‌گران ساز نواختند و رقاصان به‌ ترقص آمدند و سه روز و سه شب حال چنین بود و آب زیر پوست مرد همی رفت و رخساره گل انداخت صبح روز چهارم به حمام شد، محاسن کوتاه کرده جامه نو بر تن نموده راه خانه‌ی شیخ در پیش گرفت و حاجت روز نخست بازخواست و سِر الهی طلب کرد.

شیخ که مرد را در آن هیبت به جا نیاورد چون کَرت‌های پیشین موش به حقّه کرد و به مرد سپرد وصیت نمود اندرباب نگشودن حقّه.

مرد حقّه بر دست از خانه‌ی شیخ بیرون شد و به منزل روسپی رفت و ماجرا باز گفت.

زن بدکاره گفت: امشب را چون شب‌های پیش به عشرت کوش که فردا حقّه‌یی سوار کرده شیخ مزور به حقّه‌ی تزویرش می‌سپاریم.

چنان کردند و چون صبح شد زن حقّه‌ی شیخ را که سنگین شده بود و جرینگ جرینگ می‌کرد به مرد همی داد و گفت: آنچه می‌گویم چنان کن تا سِر حق ببینی و به مراد دل رسی.

مرد حقّه برگرفت و نزد شیخ شد و دست شیخ را ببوسید و حقّه به او سپرد و گفت: الحق که گزافه نیست که شرح کرامات شما در هیچ محفلی نیست که نیست. دوش که به خلوت‌گاه و محل عبادت خاصه‌ی خویش شدم ، تاب نیاورده شب از نیمه گذشته بود که حقّه گشودم موشی از آن بیرون جست راه خرابه‌ی جنب منزل گرفت.

مرا سودای سِر موش در سَرافتاد و در پی‌اش نهادم که به سوراخی شد در خرابه.

چوبی به کناره افتاده بود دست‌افزار کرده سوراخ فراخیدم و به حیرت دیدم گنجی در آن نهان است.

آنچه حقّه جا داشت از آن ذهب خالص پر کردم سَر حقّه محکم گردانده چون مرا سفری در پیش است نزد حضرت شیخ به امانت آوردم که سِر حق در این دیدم که همان راه اجدادی پیش گیرم و طامات و

کرامات به چون تو بزرگی سپارم...

شیخ فرمود: خیال آسوده دار که سَر حقّه گشوده نخواهد شد و امانت نزد ما می‌ماند که اینان ما را چرک کف دست است و ما را با زر و ذهب کاری نیست که گر اراده کنیم خشت خشت این خانه زر

می‌شود و سيم ...!!!

صبح که از خانه‌ی شیخ شیون به هوا خاست که شیخ در صندوق‌خانه به نیش عقرب جراره ریغ رحمت سرکشیده است و چند پول سیاه و حقّه‌یی گشاده در کنارش یافت شده.

مرد به سِر حَق آگه شد و پرده از کرامات زن کنار رفت و او را به همسری اختیار کرد و عمری شکر نعمت به جا آوردند...


سخن روز : ماهی اگر دهانش را بسته نگه دارد، گرفتار نمی شود. شیخ بهایی





ارسال توسط سورنا
آخرین مطالب

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 78 صفحه بعد

آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی