به نام خداوند مهر آفرین
سال 14094 اهورایی، 7037 میترایی، 3753 زرتشتی، 2573 کوروشی (شاهنشاهی) و 1394 خورشیدی

بنام خدا


'بی بی' قصه های مجید در خاك آرام گرفت

اصفهان - پیكر 'پروین دخت یزدانیان'،بازیگر نقش بی بی در مجموعه تلویزیونی قصه‌های مجید، روز یكشنبه در گلستان شهدای نجف آباد در كنار همسرش 'جهانبخش پور احمد' به خاك سپرده شد.

1391/01/06 - 00:29

 به گزارش خبرنگار ایرنا، پیكر این هنرمند محبوب اصفهانی با حضور جمعی از مردم اصفهان از مقابل خانه آن مرحومه تشییع شد.

 'كیومرث پوراحمد' فرزند آن مرحوم در حاشیه این مراسم در گفت و گو با خبرنگار ایرنا، مادرش را زنی بسیار كوشا و پایبند به سنت عنوان كرد.

 در این مراسم، 'مهدی باقربیگی' بازیگر نقش'مجید' و 'سید مرتضی حسینی'معلم قصه های مجید' حضور داشتند.

 'پروین دخت یزدانیان' هنرمند اصفهانی كه در مجموعه تلویزیونی 'قصه های مجید' در نقش'بی بی' در ذهن مردم ایران ماندگار شد،شامگاه جمعه در 89 سالگی بدلیل بیماری درگذشت.

 وی متولد نجف آباد و دارای12 فرزند، 25 نوه و پنج نتیجه است.

 'كیومرث و منوچهر پوراحمد'، كارگردان و نویسنده سینما و تلویزیون، از فرزندان آن مرحومه هستند.

 حضور یزدانیان مقابل دوربین از سال1370 با مجموعه'قصه‌های مجید' آغاز شد و ایفای نقش او در سینما از سال1371 با 'صبح روز بعد' و 'شرم' كه هر سه به كارگردانی پسرش بود، ادامه یافت.

 یزدانیان همچنین ایفای نقش در فیلم‌های'نان و شعر'،'خواهران غریب'و'شب یلدا' به كارگردانی فرزندش كیومرث پوراحمد و'مهریه بی‌بی' به كارگردانی'اصغر هاشمی' را در كارنامه هنری خود دارد.





ارسال توسط سورنا

بنام خدای آمرزنده

پیشنهاد بی شرمانه

 

جانی تو یه شرکت مشغول بکار بود. از قضا در همون شرکت خانم جوانی هم همکارش بود  و گلوی جانی پیشش گیر کرده بود ، واسه همین خودش رو به آب و آتیش میزد که یه جورائی اون خانمه بهش راه بده، اما هر چقدر میرفت تو نخش، همش جواب رد ازش میگرفت.

روزی از روزها ، دیگه صبرش تموم شد و دل رو به دریا زد و رفت سراغ خانمه و گفت : "حتی اگه شده واسه یه دقیقه اجازه بده با هم باشیم ؟!"

خانم با عصبانیت سرش داد زد : "احمق خجالت بکش، من دوست پسر دارم

اما جانی کوچولو از رو نرفت که نرفت .  یهو یه پیشنهاد بسیارعجیب به خانم داد :

 " ببین هزار دلار میندازم  کف اطاق  ، تا خم شی و اونو برداری ، من کارم رو  می کنم  "

از این پیشنهاد ، خانمه به فکر فرو رفت و گفت : " نمیتونم جوابتو بدم ،

 میخوام با دوست پسرم مشورت کنم "

رفت و جریان رو با معشوقش در میان گذاشت .

 دوست پسرش گفت : " عجب احمقیه ، برو بهش بگو موافقم فقط به شرطی که دوهزار دلار بندازی کف زمین ،

 اما حواست باشه عین جن پولو برداری تا نتونه کاری بکنه  "

خانمه به نزد جانی کوچولو برگشت و دوست پسره بیرون اطاق منتظر بازگشت معشوقه اش شد.

...

..

.

یه دقیقه ، دو دقیقه ، ده دقیقه ، نیم ساعت .... تقریبا پس از یک ساعت در اطاق باز شد و خانمه اومد بیرون

دوست پسره با تعجب پرسید : " مگه چی شده بود ؟ چرا اینقدر طول کشید ؟ "

خانمه جواب داد : " ناکس، دوهزار دلار همش سکه بود ! "

* * *

درس مدیریتی : اگه پیشنهادی داده شد ، پیش از پذیرش آن ، بایستی تموم جوانب قضیه در نظر گرفته بشه تا سرآدم کلاه نره.





ارسال توسط سورنا
آخرین مطالب

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 78 صفحه بعد

آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی