به نام خداوند مهر آفرین
سال 14094 اهورایی، 7037 میترایی، 3753 زرتشتی، 2573 کوروشی (شاهنشاهی) و 1394 خورشیدی

بنام خدا

مدرسه شیوانا میزبان استاد و شاگردانی از مدرسه‌ای در دهکده‌ایدوردست بود.
به هنگام غروب وقتی همه شاگردان گرد هم جمع بودند و استادان مدرسهميهمان نیز نشسته بودند، یکی از شاگردان مدرسه ميهمان به شاگردی از مدرسه شیواناگفت: "اکنون پرسشی از شیوانا می‌پرسم که باعث شود او از مدرسه خودش تعریف کرده و بهطور مستقیم مدرسه ما را تحقیر كند و به این وسیله میانه استادهای مدرسه را به هممی‌زنم و این مجلس میهمانی را با همین یک پرسش به هم می‌ریزم.
سپس از جابرخاست و با صدای بلند به شیوانا گفت: "پرسشی دارم و می‌خواهم پاسخ آن را شمابدهید؟ به نظر شما بهترین مدرسه و بهترین استاد برای ما شاگردان کداماست؟"
شیوانا لبخندی زد و گفت: "بهترین مدرسه، مدرسه‌ای است که از تو آدم بهتریبسازد؟"
شاگرد مات و مبهوت به شیوانا خیره شد و با لکنت پرسید: "و این آدم بهترچه مشخصاتی دارد؟"
شیوانا با همان تبسم همیشگی‌اش ادامه داد: "آدمی کهدرست‌کردار باشد. راستگو باشد و به هیچ قیمتی زبان به دروغ نگشاید. به دنبال ایجاداختلاف و آشوب بین دوستان و اطرافیان نباشد، مسوولیت‌پذیر باشد و قدر فرصت‌هایزندگی خود را بداند، برای رسیدن به اهداف جدی در زندگی تلاش کند و وقت خود را باموارد فرعی و بی‌اهمیت تلف نکند. استادی که باعث شود شاگرد، آدم بهتری شود، استادخوبی است و مدرسه‌ای که سبب گردد انسان‌های موجود در آن روزبه‌روز بهتر و عالی‌ترشوند مدرسه‌ای قابل احترام است. در غیر در این صورت آن مدرسه به هیچ دردی نمی‌خورد. حتی اگر مدرسه شیوانا باشد
شاگرد آرام سر جایش نشست و دیگر هیچنگفت....

سخن روز :  آزمایش و خطا بسیار خوب است، تنها یک عیب دارد: مقدار زیادی از سرمایه ای که همه ی ما کم داریم، یعنی زمان، در این راه صرف می شود آنتونی رابینز





تاريخ : یک شنبه 22 خرداد 1390برچسب:آنتونی رابینز,شیوانا,,
ارسال توسط سورنا

شیوانا با دوتن از شاگردانش همراه کاروانی به شهری دور می رفتند. با توجه به مسافت طولانی راه و دوری مقصد ، طبیعی بود که بسیاری از مردان کاروان بدون همسرانشان و تنها سفر می کردند و وقتی به استراحتگاهی می رسیدند بعضی از مردان پی خوشگذرانی می رفتند. همسفران نزدیک شیوانا و شاگردانش دو مرد تاجر بودند که هر دو اهل دهکده شیوانا بودند. یکی از مردان همیشه برای عیش و خوشگذرانی از بقیه جدا می شد. اما آن دیگری همراه شیوانا و شاگردانش و بسیاری دیگر از کاروانیان از گروه جدا نمی شد. یک روز در حین پیاده روی یکی  از شاگردان شیوانا از او پرسشی در مورد معنای واقعی عشق پرسید. همسفر خوشگذران این پرسش را شنید و خود را علاقه مند نشان داد و گفت:" عشق یعنی برخورد من با زندگی! تجربه های شیرین زندگی را برخودم حرام نمی کنم. همسرم که در دهکده از کارهای من خبر ندارد. تازه اگر هم توسط شما یا بقیه خبردار شد با خرید هدیه ای او را راضی به چشم پوشی می کنم. به هر صورت وقتی که به دهکده برگردم او چاره ای جز بخشیدن من ندارد. بنابراین من از هیچ تجربه لذت بخشی خودم را محروم نکردم و هم با خرید هدایای فراوان عشق همسرم را حفظ کردم. این می شود معنای واقعی عشق!"

شیوانا رو به شاگرد کرد و گفت:" این دوست ما از یک لحاظ حق دارد. عشق یعنی انجام کارهایی که محبوب را خوشحال می کند. اما این همه عشق نیست. بلکه چیزی مهم تر از آن هست که این دوست دوم ما که در طول سفر به همسر خود وفادار است و حتی در غیبت او خیانت هم نمی کند، دارد به آن عمل می کند. بیائید از او بپرسیم چرا همچون همکارش پی عیاشی و عشرت نمی رود؟"

مرد دوم که سربه زیر و پابند اخلاقیات بود تبسمی کرد و گفت:" به نظر من عشق فقط این نیست که کارهایی که محبوب را خوشایند است انجام دهیم. بلکه معنای آن این است که از کارهایی که موجب ناراحتی و آزردگی خاطر محبوب می شود دوری جوئیم. من چون می دانم که انجام حرکتی زشت از سوی من ، حتی اگر همسرم هم خبردار نشود، می تواند روزی روزگاری موجب آزردگی خاطر او شود و چه بسا این روزی روزگار در جهانی دیگر و پس از مرگ باشد، بازهم دلم نمی آید خاطر او را مکدر سازم و به همین خاطر به عنوان نگهبان امانت او به شدت اصول اخلاقی را در مورد خودم اجرا می کنم و نسبت به آن سخت گیر هستم. "

شیوانا سرش را به علامت تائید تکان داد و گفت:" دقیقا این معنای عشق است. مهم نیست که برای ربودن دل محبوب چقدر از خودت مایه می گذاری و چقدر زحمت می کشی و چه کارهای متنوعی را انجام می دهی تا خود را برای او دلپذیر سازی و سمت نگاهش را به سوی خود بگردانی. بلکه عشق یعنی مواظب رفتار و حرکات خود باشی و عملی مرتکب نشوی که محبوب ناراحت شود. این معنای واقعی دوست داشتن است."





ارسال توسط سورنا
آخرین مطالب

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 78 صفحه بعد

آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی