به نام خداوند مهر آفرین
سال 14094 اهورایی، 7037 میترایی، 3753 زرتشتی، 2573 کوروشی (شاهنشاهی) و 1394 خورشیدی


به نام خدا







  فرانک تيمساری :

 

 

 

  «کوروش بزرگ، بنیان‌گذار شاهنشاهی هخامنشی، ٧ دسامبر سال ٥٣٩ پیش از میلاد(١٦ آذر) با دیدار از نیایشگاه شهر بابل، از همراهانش خواست که در هرجای جهان که بمیرد، باید کالبد او را به پاسارگاد ببرند و در آن جا به خاک بسپارند. این گفته‌ی کورش در تاریخ به نام «سفارش کوروش» نگهداری شده است. کورش با این که زرتشتی بود به دین‌ها و باورهای دیگر احترام می‌گذاشت. در همین روز (١٦ آذر) «زروبابل» را به سرنشینی بیش از ٤٠ هزار یهودی، که آنان را از گروگانی بابلی‌ها آزاد کرده بود، برگماشت تا به اورشلیم بازگردند و نیایشگاه‌های ویران شده‌ی آن جا را بازسازی کنند.» (برگرفته از: تارنمای انوشیروان کیهانی‌زاده)

 

 

 

 در هر جای جهان که بمیرم تن بی‌جان مرا در پاسارگاد به خاک بسپارید
 
در گوشه‌ای از جهان خاکی، در کشوری که روزگاری مهد تمدن بود، در نزدیکی شیرازشهری که بسیاری از رویدادهای مهم در آن پدیدار شد، در 138کیلومتری راه شیراز به آباده، در جایی آرام به برجای‌مانده‌های شهری می‌رسی که ذره ذره از خاکش داستان‌ها دارد از شکوه ایران باستان. جایی به‌نام پاسارگاد به معنای زیستگاه پارسیان. جایی که بنیان‌گذارش سده‌هاست که در آنجا خفته‌است ولی حضورش را در آنجا هنوز هم می‌توان حس کرد. به کنارت می‌آید دست‌هایت را می‌گیرد، گرمای دستش تو را به گذشته‌ای دور می‌برد. لحظه‌ای دیگر در پیرامون خود دشتی سرسبز را می‌بینی که از میان آن رودخانه‌ی «مدوس» می‌گذرد و آن‌سوتر بناها و کاخ‌های باشکوه سنگی دربرابر دیدگانت قرار می‌گیرد، جایی سرشار از زندگی. به پیرامونت می‌نگری و به دنبال او می‌گردی، کورش یکی از بزرگ مردان این سرزمین اما نمی‌بینیش. به برگه‌های گاهشمارت نگاه می‌کنی، سال 539 پیش از میلاد را نشان می‌دهد، زمانی که کورش در بابل بود.جایی که نخستین پیام حقوق بشر را به گوش جهانیان رساند. واپسین روزهای پاییز بود. او به همره یارانش از کاخ بابل به سوی نیایشگاه اصلی شهر رفت. از اسبش فرودآمد و به درون نیایشگاه رفت. ایستاد و احترام گذاشت به مردمی که باورهایشان با او متفاوت بود اما سپند، چون به آن باور داشتند. در بابل در نیایشگاه و روبه‌روی بابلیان ایستاده‌بود اما پاسارگاد جلوی چشمانش بود. پاسارگاد، سرزمین پارس، زیستگاه و جایگاه پادشاهی پدرش. پاسارگاد دشتی بزرگ، در آنجا بر«آستیاگ» پیروزی یافت و توانست از آن‌پس، پایه‌های فرمانروایی بزرگش را بنیان گذارد.این مکان به او آرامش و قدرت می‌داد. پاسارگاد بخشی از هستی او بود بخشی  از آغازی بزرگ. برگشت، رو به یارانش کرد و گفت: من در هر جای گیتی که بمیرم تن بی‌جان مرا به پاسارگاد ببرید و در همانجا به خاک بسپارید. سپس از میان همراهانش رو به زروبابل کرد و به او ماموریت آزادی انسان‌های ستمدیده را داد. او نمی‌خواست هیچ انسان آزاده‌ای در بند باشد. برده‌داری را برانداخت و اسیران یهودی را که بیش از پنجاه سال در بند دولت بابل بودند، رهسپار دیار خویش، اورشلیم، کرد. بردگان رنجدیده که تا دیروز جز فریاد آه و ناله و اندوه صدایی از آنها به گوش نمی‌رسید اکنون با دل‌هایی شاد به همراه سرباز و نگاهبان و پول راهی دیارشان شدند تا  ویرانی‌ها را از نو بسازند. آنها با دیده‌ی احترام به کوروش می‌نگریستند و برای آیندگانشان از مردی سخن می‌گفتند که تبعیضی میان مردم نگذاشت و آرمانش برقراری داد و آشتی وآزادی بود.
  بار دیگر به دشت پاسارگاد برمی‌گردی او را در کنارت می‌بینی. دستش را رها می‌کند و به نوشته‌ای که بر روی آرامگاهش نگاشته شده اشاره می‌کند:
  به این مشت خاک که پیکرم را در برگرفته رشک‌مبر.
  به خود می‌آیی و می‌اندیشی، او می‌دانست که نام او جهانی خواهدشد. جایگاه چنین مردان بزرگی تنها در مکانی ویژه و سرزمینی ویژه نیست. او را در لابه‌لای سطرهای تاریخ، در میان سنگ‌نگاشته‌های بازمانده از گذشته و در میان گفت‌وگوها و اندیشه‌های همه‌ی کسانی که دلشان برای ایران وگذشته باشکوه ایران می‌تپد می‌توان یافت.

 






ارسال توسط سورنا

بنام خدا

 

 سرستون‌هاي «لائوديسه» پشت در دفتر ميراث‌ فرهنگي نهاوند
   
 
  سورنا لطفی نيا :

 سرنخ‌های نیایشگاه(:معبد) لائودیسه، به خیابان ریخته شدند. سرنخ‌های به‌دست آمده از نیایشگاه ملکه لائودیسه، پشت درهای بسته‌ی دفتر میراث فرهنگی نهاوند، در برابر باد و باران و آفتاب می‌پوسند. یک سال است که مردم شهر نهاوند، شاهد از میان رفتن این برجای‌مانده‌های تاریخی هستند.
به گزارش میراث خبر؛ اکنون سه ماه است که واپسین پروژه‌ی کاوشگران نیایشگاه لائودیسه آغاز شده، اما هنوز سرنوشت سرستون‌ها و برجای‌مانده‌هایی که سال ١٣٩٠ خورشیدی در این گستره‌ی تاریخی به‌دست آمده روشن نیست. سال‌هاست که کارشناسان میراث فرهنگی درباره‌ی روش نگهداری آن‌چه از نیایشگاه دیرینه‌ی لائودیسه به‌دست آمده، هشدار می‌دهند. با این همه یک سال است که مردم نهاوند، هر روز سرستون‌های تاریخی را جلوی دفتر میراث فرهنگی این شهر می‌بینند و از کنار آن می‌گذرند.
نگهداشتن این آثار تاریخی پشت درهای دفتر میراث فرهنگی نهاوند، در حالی است که ماجرای جستجوی نیایشگاه لائودیسه یکی از پر سروصداترین خبرهای چند سال گذشته بوده است. گفته می‌شود،  آنتیوخوس،‌ پادشاه سلوکی این نیایشگاه را برای همسرش لائودیسه برپا کرده است. سال 1322خورشیدی باستان‌شناسان با آمدن به شهر نهاوند، از تپه‌ای که گمان می‌رفت نیایشگاه در آن بنا شده‌است، نوشته‌ای به خط یونانی یافتند که از آنِ آنتیوخوس سوم بود.
«مهدی رهبر»، كه خود سرپرست تیم كاووش در لائودیسه بوده است گفت: «اکنون یک سال است که این آثار به دست آمده، پشت درهای دفتر میراث فرهنگی رها شده‌اند. البته بارها كوشش شد که این آثار به درون دفتر جابه‌جا شوند اما از آن‌جایی که در این دفتر کوچک است، جابه‌جایی این آثار با جرثقیل شدنی نیست
از میان یافته‌‌ها، تنها یک پایه‌ستون است که به موزه‌ی کوچک مردم‌شناسی نهاوند جابه‌جا شده و آن‌جا نگهداری می‌شود. یافته‌های دیگر اما در کوچه و خیابان سرگردان هستند و شماری هم در تاقچه‌های کنار گذر این موزه نگهداری می‌شوند.
روش نگهداری برجای‌مانده‌های به‌دست آمده از گستره‌ی تاریخی نهاوند، بار دیگر شوند(:باعث) بازگویی این پرسش می‌شود که چرا باید در نگهداری از برجای‌مانده‌های تاریخی تا این اندازه بی مهری شود؟ برجای‌مانده‌هایی که تازه از دل خاک در آمده و سخن‌های بسیاری برای گفتن، از تاریخ و تمدن روزگار شکل‌گیری خود دارند.





ارسال توسط سورنا
آخرین مطالب

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 78 صفحه بعد

آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی