بنام خدا
|
||
|
||
سورنا لطفی نیا : | ||
سیاستنامه، کتابی ارزشمند است که آن را «خواجه نظام الملک توسی» به زبان فارسی روان، نوشته است. کتابی تاریخی، سیاسی، فرهنگی، که دربرگیرندهی نکتههایی بسیار آموزندهای است. این کتاب آگاهیهای بسیاری از روزگار زندگی نویسنده و دربار سلجوقیان بهدست میدهد. نظامالملک در سال ٣٩٦ خورشیدی دیده بهجهان گشود و در سال ٤٧١ خورشیدی، بهدست پیروان «حسنصبا» کشته شد. در تاریخ از او با نام نیرومندترین وزیر سلجوقیان، یاد کردهاند. او بنیانگذار، مدرسههای بسیاری نامور به «نظامیه» در سراسر قلمرو ایران آن روزگار بوده است. سیاستنامه را «سیرالملوک» نیز مینامند. سیرالملوکها، همان «خداینامه»های روزگار ساسانیان هستند. کتابهای بسیاری به نام سیرالملوک، بهدست نویسندگان نوشتهشده است. در همهی آنها، بارزترین ویژگی، پرداختن به شیوهی فرمانروایی شاهان ایرانی و راههای بهکار رفته از سوی آنها، برای ادارهی کشور است. دو کار به یک تَن ندادن و دو تَن را یک کار نفرمودن پادشاهان بیدار و وزیران هوشیار، در همهی روزگار هرگز به یک تن، دو کار ندادهاند و یک کار را به دو تن، نسپردهاند، تا کار آنها دارای نظم باشد و از ارزش نیفتد. چنانچه به یک تن دو کار سپرده شود، همیشه از این دو کار، یکی برزمین ماند و در انجام آن کوتاهی شود، زیرا اگر بخواهد هرکدام از این دو کار را به درستی انجام دهد، دیگری بر زمین میماند. هرگاه که دو تن را یک کار سپارند، هرکدام کار را بر گردن دیگری میافکند و همیشه آن کار انجام نشده باشد، بزرگان دراینباره گفتهاند که؛ خانه به دو کدبانو نارفته باشد و به دو کدخدای ویران. هر دو تن همیشه با خود میاندیشند که، اگر در کاری که به آنها داده شده است رنج برند و نگذارند که کاستی در آن راه پیدا کند، خداوندگارشان چنان پندارد که از هنرِ دیگری است و نه از کوشش و تلاش من. اگر کسی از آنها شوند(:سبب) انجام نشدن کار را بپرسد، هرکدام دیگری را گناهکار میدانند و کمکاری را، بر گردن او میاندازند. چون خوب بنگری، نه این را گناهی باشد و نه دیگری را، بلکه گناه برگردن کسی است که دو کس را یک کار، داده است. |
بنام خدا
|
||
|
||
|
||
خبرنگار امرداد - میترا دهموبد : | ||
ترکیه که سالهاست «مولانا» را از آنِ خود کرده و بزرگش میدارد، ترکیه که آرامگاه مولانا در قونیه را یکی از گردشگرپذیرترین جاهای جهان کرده است، دستبهکار بازسازی خانهی مولانای بلخی در افغانستان شده است. بنابر خبرها گویا ترکیه بر آن است تا «مرکز فرهنگی مولانا» را راهاندازی کند و تورهای گردشگری از قونیه تا بلخ بگذارد. با این دست خبرها، ناخودآگاه عطار، خیام و سعدی به ذهن میآید. ناخودآگاه فردوسی، حکیم توس، بزرگحماسهسرای سرزمینمان به ذهن میآید، حکیمی که «باژ»، زادگاهش، این روزها ویرانهای بیش نیست چه رسد به اینکه گردشگرپذیر باشد. حکیمی که نام و نشانش در تهران، یک میدان بود و یک تندیس در میانهاش، که آنهم به یک مجتمع تجاری فروخته شد. حکیمی که نام و نشانش در خراسان بزرگ، همان بزرگترین نقاشی دیواری شاهنامهای بود که به یک شب تا سحری، پاک شد. شاید اگر فردوسی را خانه اگر جایی دیگر بود... شاید حافظ را خانه اگر جایی دیگر بود... |
بنام خدا
|
||
|
||
|
||
سورنا لطفی نیا : | ||
سیاستنامه، کتابی ارزشمند است که آن را «خواجه نظام الملک توسی» به زبان فارسی روان، نوشته است. کتابی تاریخی، سیاسی، فرهنگی، که دربرگیرندهی نکتههایی بسیار آموزندهای است. این کتاب آگاهیهای بسیاری از روزگار زندگی نویسنده و دربار سلجوقیان بهدست میدهد. نظامالملک در سال ٣٩٦ خورشیدی دیده بهجهان گشود و در سال ٤٧١ خورشیدی، بهدست پیروان «حسنصبا» کشته شد. در تاریخ از او با نام نیرومندترین وزیر سلجوقیان، یاد کردهاند. او بنیانگذار، مدرسههای بسیاری نامور به «نظامیه» در سراسر قلمرو ایران آن روزگار بوده است. سیاستنامه را «سیرالملوک» نیز مینامند. سیرالملوکها، همان «خداینامه»های روزگار ساسانیان هستند. کتابهای بسیاری به نام سیرالملوک، بهدست نویسندگان نوشتهشده است. در همهی آنها، بارزترین ویژگی، پرداختن به شیوهی فرمانروایی شاهان ایرانی و راههای بهکار رفته از سوی آنها، برای ادارهی کشور است. انوشیروان و مردی که جوز میکاشت آیین نژاد ساسانیان چنان بوده که هرکس پیش ایشان سخنی گفتی و یا هنری از خود نشان میداد که شاه را خوش میآمد، واژهی «زه» را بر زبان میراندند و چون این واژه بر زبان آنها میآمد، همانگاه، خزانهدار ١٠٠٠ درم به آن کس میداد. شاهان ساسانی در دادگری و بخشش از همهی شاهان دیگر سر بودهاند، بهویژه انوشیروان دادگر. روزی انوشیروان با گروهی از نزدیکان و سوار بر اسب به شکار میرفتند که از کنار دهستانی گذشتند و پیرمردی ٩٠ ساله را دید که نهال جوز(گردو) در زمین مینشاند. انوشیروان از این کار او درشگفت شد. زیرا سالها باید بگذرد که آن درخت، بر بدهد. پس به پیر گفت: «ای پیر، جوز میکاری!؟» پیر گفت: «آری خدایگان.» انوشیروان گفت: «آیا تا روزی که از بر این بخوری زنده خواهی بود؟» پیر گفت: «کاشتند و خوردیم و میکاریم تا دیگران بخورند.» انوشیروان را خوش آمد و گفت: «زه!» بیدرنگ خزانهدار ١٠٠٠ درم به پیرمرد داد. پیر گفت: «ای خدایگان هیچکس برِ این درخت، زودتر از من نخورد!» انوشیروان پرسید: «چگونه؟» پیر گفت: «اگر من جوز نمیکاشتم و شما از اینجا نمیگذشتی و از بنده پرسش نمیکردی و بنده آن پاسخ نمیدادم، این ١٠٠٠ درم به من نمیرسید.» انوشیروان گفت: «زهازه!» خزانهدار ٢٠٠٠ درم دیگر به او داد زیرا شاه دوبار واژهی زه را بر زبان آورده بود. |
بنام خدا
یا می دانید : زمانی که کانالهای آب شهر بابل را سربازان کورش خشکانده و وارد شهر رویایی بابل شدند ،(بابل یکی از بزرگترین امپراطوریهای هم عصر ایران بوده که در تاریخ بخاطر زیابائیهایش به شهر رویا ها معروف بوده است ) در آن هنگام کورش به سربازانش فرمان داد : سر و صورت خود را در داخل رودخانه بشویید ، و موها را شانه بزنید ، مبا دا کودکان بابل بترسند ! هیچ سربازی به خانه ای وارد نشود و خون هیچ حیوانی ریخته نشود ، شهر را امان بدهید و با مردم کاری نداشته باشید !! این فرمان یک پادشاه پیروز بر یک کشور ثروتمند و مغلوب در 2500 سال پیش است
---------------------------------
آیا می دانید کورش نخستین کسی است که منشوری به نام استوانه آزادی که امروز آن را سازمان ملل به عنوان نخستین بیانیه حقوق بشر اعلام کرده در چند صد نسخه آماده کرد و بر لوحی گلی نقش داد و به سرتاسر فروانروایی خود فرستاد !! او در این منشور آزادی که تصویری از آن بالای سر در سازمان ملل است و تمام جهانیان آن را گرامی می شمارند می فرماید : همه مردم در پوششی و نحوه زندگی خود آزادند ، هیچ کس نمی تواند نظر خودر ا به دیگری تحمیل کند و یا به کسی ظلم کند. همه در دین خود آزادند ، و حق ندارند مال کسی را پای مال کنند ، هیچ کس حق بردگی و برده داری ندارد ونباید به کسی که رنگ و نژاد و پوستش با ما فرق دارد ظلم نماید!!!باورتان بشود
---------------------------------
آیا می دانید کورش بزرگ وقتی بابل را آزاد کرد ، با اینکه خودش زرتشتی و یکتا پرست بود به بتخانه بابل رفت و به آنها گفت دین من یکتا پرستی است و خدایم اهورامزدا..شما نیزمی توانید خدای خود را بپرستید و بت خانه های آنان را ویران نکرد و عقاید خود را به مردمان و بزرگان این کشور تحمیل نکرد ...
--------------------------------
آیا می دانید در ایران ، پیش از ورود آریایی ها در زمان ایلامیها و اقوام دیگر...هیچ وقت بت پرستی رواج نداشته و اقوام مختلف سرزمین ایران همگی ، سمبل هایی از طبیعت و عناصر چهارگانه و مظاهر خدای یکتا را می پرستیدند
--------------------------------
آیا میدانید : نخستین سیستم استخدام دولتی به صورت لشگری و کشوری به مدت چهل سال خدمت و سپس بازنشستگی و گرفتن مستمری دائم را کورش بزرگ در ایران پایه گذاری کرد
--------------------------------
آیا میدانید : کمبوجبه فرزند کورش بدلیل کشته شدن 12 ایرانی در مصر و اینکه فرعون مصر به جای عذرخواهی از ایرانیان به دشنام دادن و تمسخر پرداخته بود ، با 250 هزار سرباز ایرانی در روز 42 از آغاز بهار 525 پیش از میلاد به مصر حمله کرد و کل مصر را تصرف کرد و بدلیل آمدن قحطی در مصر مقدار بسیار زیادی غله وارد مصر کرد । اکنون در مصر یک نقاشی دیواری وجود دارد که کمبوجیه را در حال احترام به خدایان مصر نشان میدهد। او به هیچ وجه دین ایران را به آنان تحمیل نکرد و بی احترامی به آنان ننمود
--------------------------
آیا میدانید : داریوش بزرگ با شور و مشورت تمام بزرگان ایالتهای ایران که در پاسارگاد جمع شده بودند به پادشاهی برگزیده شد و در بهار 520 پیش از میلاد تاج شاهنشاهی ایران رابر سر نهاد و برای همین مناسبت 2 نوع سکه طرح دار با نام داریک ( طلا ) و سیکو ( نقره) را در اختیار مردم قرار داد که بعدها رایج ترین پولهای جهان شد
--------------------------
آیا میدانید : داریوش بزرگ طرح تعلیمات عمومی و سوادآموزی را اجباری و به صورت کاملا رایگان بنیان گذاشت که به موجب آن همه مردم می بایست خواندن و نوشتن بدانند که به همین مناسبت خط آرامی یا فنیقی را جایگزین خط میخی کرد که بعدها خط پهلوی نام گرفت
।------------------------------
آیا میدانید : داریوش در پایئز و زمستان 518 - 519 پیش از میلاد نقشه ساخت پرسپولیس را طراحی کرد و با الهام گرفتن از اهرام مصر نقشه آن را با کمک چندین تن از معماران مصری بروی کاغذ آورد
--------------------------------
آیا میدانید : داریوش در سال دهم پادشاهی خود شاهراه بزرگ کورش را به اتمام رساند و جاده سراسری آسیا را احداث کرد که از خراسان به مغرب چین میرفت که بعدها جاده ابریشم نام گرفت
--------------------------------
آیا میدانید : نخستین بار پرسپولیس به دستور داریوش بزرگ به صورت ماکت ساخته شد تا از بزرگترین کاخ آسیا شبیه سازی شده باشد که فقط ماکت کاخ پرسپولیس 3 سال طول کشید و کل ساخت کاخ 80 سال به طول انجامید
--------------------------------
آیا میدانید : داریوش برای ساخت کاخ پرسپولیس که نمایشگاه هنر آسیا بوده 25 هزار کارگر به صورت 10ساعت در تابستان و 8 ساعت در زمستان به کار گماشته بود و به هر استادکار هر 5 روز یکبار یک سکه طلا ( داریک ) می داده و به هر خانواده از کارگران به غیر از مزد آنها روزانه 250 گرم گوشت همراه با روغن - کره - عسل و پنیر میداده است و هر 10 روز یکبار استراحت داشتند
--------------------------------
آیا میدانید : داریوش در هر سال برای ساخت کاخ به کارگران بیش از نیم میلیون سکه طلا مزد می داده است که به گفته مورخان گران ترین کاخ جهان محسوب میشده । این در حالی است که در همان زمان در مصر کارگران به بیگاری مشغول بوده اند بدون پرداخت مزد که با شلاق نیز همراه بوده است
---------------------------------
آیا میدانید : تقویم کنونی ( ماه 30 روز ) به دستور داریوش پایه گذاری شد و او هیاتی را برای اصلاح تقویم ایران به ریاست دانشمند بابلی "دنی تون" بسیج کرده بود । بر طبق تقویم تازه (جدید) داریوش روز نخست و پانزدهم ماه تعطیل بوده و در طول سال دارای 5 عید مذهبی و 31 روز تعطیلی رسمی که یکی از آنها نوروز و دیگری سوگ سیاوش بوده است
----------------------------------
آیا میدانید : داریوش پادگان و نظام وظیفه را در ایران پایه گزاری کرد و به مناسبت آن تمام جوانان چه فرزند شاه و چه فرزند وزیر باید به خدمت بروند و تعلیمات نظامی ببینند تا بتوانند از سرزمین پارس دفاع کنند ।
----------------------------------
آیا میدانید : داریوش برای نخستین بار در ایران وزارت راه - وزارت آب - سازمان املاک -سازمان اطلاعات - سازمان پست و تلگراف ( چاپارخانه ) را بنیان نهاد
---------------------------------
آیا میدانید : نخستین راه شوسه و زیر سازی شده در جهان توسط داریوش ساخته شد( راه شاهی که هنوز بقایای آن موجود است। از شوش تا پاسارگاد
---------------------------------
آیا میدانید : داریوش برای جلوگیری از قحطی آب در هندوستان که جزئی از امپراطوری ایران بوده سدی بزرگ بروی رود سند بنا نهاد
--------------------------------
آیا میدانید : فیثاغورث که بدلایل مذهبی از کشور خود گریخته بود و به ایران پناه آورده بود توسط داریوش بزرگ دارای یک زندگی خوب همراه با مستمری دائم شد
--------------------------------
آیا میدانید : در طول پادشاهی داریوش بزرگ 242 حکمران بر علیه او شورش کرده بودند و او پادشاهی بوده که با 242 مورد شورش مقابله کرد و همه را بر جای خود نشاند و عدالت را در سرتاسر ایران بسط داد । او در سال آخر پادشاهی به اندازه 10 میلیون لیره انگلستان ذخیره مالی در خزانه دولتی بر جای گذاشت
---------------------------------
داریوش در سال 521 پیش از میلاد فرمان داد : من عدالت را دوست دارم ، از گناه متنفرم و از ستم طبقات بالا به طبقات پایین اجتماع خشنود نیستم
بنام خدا
عصر ایران - قیمت دلار در سال 1384 ، زمانی که محمود احمدی نژاد رئیس جمهور شد و دولت را تحویل گرفت ، 902 تومان بود و اینک(صبح روز یازدهم مهر) به مرز 3700 تومان رسیده است!
این اعداد نشان می دهند دلار در این سال ها حدود 3.7 برابر شده و به همین میزان نیز از ارزش پول ملی کاسته شده است.
همچنین زمانی که احمدی نژاد به عنوان رئیس جمهور سوگند خورد که "در حراست از مرزها و استقلال سیاسی و اقتصادی و فرهنگی کشور از هیچ اقدامی دریغ نورزد" (اصل 121 قانون اساسی) و بر روی صندلی ریاست جمهوری نشست ، هر قطعه سکه بهار آزادی 96 هزار تومان بود ولی امروز یک میلیون و 160 هزار تومان است که افزایشی نزدیک به 13 برابری را نشان می دهد.*
جا دارد به دولتمردان عزیز به ویژه "خادم جمهور مظلوم" (عکس زیر) به خاطر این پیروزی ها تبریک و خدا قوت بگوییم.
حامیان دولت در استقبال از احمدی نژاد پس از بازگشت از نیویورک
بنام خدا
سمسکنده اسیر بی توجهی دست اندرکاران محیط زیست |
عارف درویش :
هر روز بدتر از دیروز هر سال بدتر از پارسال
نزدیکیهای سارى به جنگلى میرسیم که پناهگاه حیاتوحش سارى نام دارد. از میان این جنگل، راهی زیبایی شما را به روستاى زرینآباد فرا میخواند. راه را پى میگیریم، گویا به نادرست آمدهایم. خوب که نگاه میکنم میبینم، که درست آمدهایم. این چشماندازی که دل میآزارد و بیشتر به یک زباله دانی میماند، همان پناهگاه حیاتوحش ساری است.
از خودرو که پیاده میشوم، کمى آنسوتر هر چه که بخواهى پیدا میشود از شیشه، پلاستیک، آهن، لیوانهای پلاستیکی، سرنگ، شیشههاى دارویی خوراکى و ترریقى. هر چه پیشتر میروم زبالهها بیشتر میشوند و انگار نه انگار که اینجا جنگل است. زبالهها جاى خشخش دلنشین برگها را در زیر پا گرفته است.
خود خواهىها و ناآگاهیها را اینجا انباشته است.
مکانی که در عکس گرفته شده از «گوگل» میبینید، به گفتهی یکی از بومیان اینجا، ٢٠ سال محل دفن زبالههاى سارى بوده است.
این جنگل «سمسکنده» همانند دیگر جنگلهای ایران بخت بدى دارد. ٢ سال است که دوستداران طبیعت به ساری میروند برای پاکسازی اما انگار نه انگار، هر روز بدتر از دیروز، هر سال بدتر از پارسال!
این جنگل در ١٤٠ کیلومتری ساری است، شاید همین دوری یکی از شوندهای(:دلایل) سرازیر شدن زبالههای شهری در دل جنگل باشد. تفکیک نکردن زباله، گرانى سوخت، بیتوجهی پیمانکار و در اولویت نبودن زیستبوم در نگاه دستاندرکاران و مسوولان از دیگر شوندهای(:دلایل)، زبالهدان شدن این جنگل است که روزی، روزگاری، زیبا بود.
بنام خدا
|
||
|
||
|
||
|
||
رستم شهرياری : | ||
مهر را میستاییم، (کسی) که دارای دشتهای پهناور است، (کسی) که از گفتار راستین آگاه است، زبانآوری که دارای هزارگوش است. نخستین ایزد مینوی که پیش از خورشید فناناپذیر تیز اسب، در بالای کوه «هرا» برآید. نخستین کسی که با زینتهای زرین آراسته از فراز (کوه) زیبا سر بهدر آورد، از آنجا (آن مهر) بسیار توانا همهی سرزمینهای آریایی را بنگرد. «مهر یشت*، بند4» |
بنام خدا
راز بودای آهنی تبت برملا شد!
بررسی مجسمه بودایی که توسط نازیها در تبت کشف شد نشان که این شی از جنس شهاب سنگی آسمانی بوده است.
به گزارش ميراث آريا (Chtn) و به نقل از يو پی آی، اين مجسمه 22 پوندی که«مرد آهنی» نام دارد در سال 1938 توسط دانشمندان آلمانی و با کمک حزب نازی کشف شد.
مورخان معتقدند، نازیهای از آنجایی که معتقد بودند اصالت نژاد آریایی در تبت یافت خواهد شد، دانشمندان را در کشف این مجسمه فضایی همراهی کرده بودند.
ازسویی دیگر وجود طرحی از یک صلیب شکسته در مرکز این مجسمه نیز دلیل دیگری در علاقه آلمانیها برای انتقال این اثر به کشورشان بوده است.
محققان دانشگاه اشتوتگارت آلمان در آزمایشات خود اعلام کردند این مجسمه از نوعی سنگ آسمانی آهنی به نام «آتاکسیت» که از مقدار زیاد نیکل برخوردار بود ساخته شده است.
به گفته محققان این سنگ قطعهای از سنگ آسمانی به نام «چینگا» است که در حدود 15 هزار سال پیش در مرز مغولستان و سیبری به زمین برخورد کرده بود.
به گزارش میراث آریا، دانشمندان اعلام کردند، قیمت این سنگ در حدود 20 هزار دلار است اما در صورتی که قدمت آن به هزار سال برسد، ارزش بیشتری پیدا خواهد کرد.
بنام خدا
|
||
|
||
|
||
سورنا لطفی نیا : | ||
سیاستنامه، کتابی ارزشمند است که آن را «خواجه نظام الملک توسی» به زبان فارسی روان، نوشته است. کتابی تاریخی، سیاسی، فرهنگی، که دربرگیرندهی نکتههایی بسیار آموزندهای است. این کتاب آگاهیهای بسیاری از روزگار زندگی نویسنده و دربار سلجوقیان بهدست میدهد. نظامالملک در سال ٣٩٦ خورشیدی دیده بهجهان گشود و در سال ٤٧١ خورشیدی، بهدست پیروان «حسنصبا» کشته شد. در تاریخ از او با نام نیرومندترین وزیر سلجوقیان، یاد کردهاند. او بنیانگذار، مدرسههای بسیاری نامور به «نظامیه» در سراسر قلمرو ایران آن روزگار بوده است. سیاستنامه را «سیرالملوک» نیز مینامند. سیرالملوکها، همان «خداینامه»های روزگار ساسانیان هستند. کتابهای بسیاری به نام سیرالملوک، بهدست نویسندگان نوشتهشده است. در همهی آنها، بارزترین ویژگی، پرداختن به شیوهی فرمانروایی شاهان ایرانی و راههای بهکار رفته از سوی آنها، برای ادارهی کشور است.
خسروپرویز و باربد باربد گفت: ”ای شاه، آنچیز که تو برای او برجای گذاشتهای، بیشتر از آن است که من دربارهی او میکنم.“ خسرو پرسید: ”چهچیز را برای او گذاشتهام؟“ باربد گفت: ”جان و زندگیش و این ارزشمندتر از چیزی است که من برای او میفرستم.“ خسرو گفت: ”زه، نیکو گفتی برو که او را به تو بخشیدم.“» |
10 مهـــر روز جشن مهرگـــان مبارک
شما به عنوان یک ایرانی وظیفه اطلاع رسانی این روز را دارید
بنام خدا
با روستای زید در ایلام آشنا شوید
انبارهای تاریخی گندم در دل صخره های بزرگ
برای مشاهده آلبوم روستای زید کلیک کنید
برای مشاهده آلبوم روستای زید کلیک کنید
وجود این انبارهای تاریخی گندم در دل صخره ها و چنین ارتفاعاتی انسان را به شک می اندازد که چگونه امکان دارد در گذشته بدون هیچ امکانات لازمی که حتی مردم امروزی هم می توانند با راحتی از آن بالا بروند، ساخته شده اند. طبق گفته بعضی از اهالی روستا در بعضی از انبارهای تاریخی گندم به خصوص در ارتفاعات بالاتر اشیایی وجود دارد که امکان بیرون کشیدن آنها نیست. اما در دره بزرگ روستا دو صخره روبروی هم هستند و جالب اینکه در دل هر دو صخره این انبارهای تاریخی گندم ساخته شده است.
برای مشاهده آلبوم روستای زید کلیک کنید
این انبار تاریخی مخصوص ذخیره نمک بوده است که به طور جداگانه در آن سوی انبارهای گندم ساخته شده است. شاید واقعا نکات جالب دیگری هم در این انبارها وجود داشته باشد که از چشم ما پنهان باشد ولی باید با مطالعه و پژوهش و بررسی دقیق، این انبارها را مورد واکاوی قرار داد. اما در کنار انبارهای تاریخی گندم و نمک، دو آسیاب تاریخی در بین دره یعنی وسط دو صخره قرار دارد که نشان می دهد روزگاری این منطقه محل اصلی گندم و آسیاب گندم که در زندگی گذشته حرف اول تغذیه مردم را می زده، داشته است.
تصویر فوق یکی از همان آسیابهای تاریخی است که در کنار صخره قرار داد و نشان می دهد روزگاری گندم های موجود در انبارها به وسیله این آسیابها برای مصرف مردم آسیاب می شده است. به طور کلی با توجه به وجود خانه های قدیمی، انبارهای گندم و نمک و آسیاب ها می توان گفت این دره به لحاظ طبیعی و تاریخی می تواند در کشور معرفی شود و مورد استناد برای بسیاری از مطالعات تاریخی قرار گیرد چه بسا اطلاعات ارزشمندی را به محققان در این زمینه بدهد.
بنام خدا
|
||
|
||
|
||
|
||
سیاوش آریا : | ||
|
بنام خدا
|
||
|
||
|
||
خبرنگار امرداد - آفتاب یزدانی : | ||
ساخت پالایشگاه دوم شیراز و گذر لولههای نفت از پارک ملی «بمو»، نه تنها مصوبهی ممنوعیت ساخت صنایع آلاینده در شعاع 30 کیلومتری شیراز را نقض میكند بلکه به نابودی پارک ملی بمو که از زیستگاههای پلنگ ایرانی است، خواهد انجامید و آسیب بسیاری به محور گردشگری تخت جمشید- شیراز میزند. |
بنام خدا
نوشتهی زیر، از استاد ابراهیم پورداود است که در اسفند سال ۱۳۲۶ دربارهی واژهی «پرچم» و نادرستی کاربری این واژه به چاپ رساندهاند، که با اندکی ویرایش بخشی از آن برگزیده شده که به کاربران ارجمند پیشکش میشود:
در این چند ساله گذشته، واژههای نادرستی بر سر زبانها افتاده که «پرچم» یکی از آنهاست. این واژه در سدههای پنجم و ششم هجری مهی وارد ایران شده و در هیچیک از نوشتههای نثر و نظم فارسی پیش از آن روزگاران دیده نشده است.
در شاهنامهی فردوسی به «پرچم» بر نمیخوریم و نه در داستان «ویس و رامین» فخر گرگانی و نه در «گرشاسبنامه» اسدی توسی و نه در «تاریخ بلعمی». در سرودههای پراکندهی رودکی و دقیقی نیز به آن برنخوردیم. در سرودههای گویندگانی چون عنصری، عسجدی و منوچهری دیده نشده است و نه در هیچیک از آثار همزمانهای آنان.
در بسیاری از نسخههای دیوان فرخی سیستانی که از سرایندگان دربار محمود غزنوی و همروزگار فردوسی، عنصری، عسجدی و منوچهری است و گویا در سال ۴۲۹ هجری مهی درگذشته، این شعر یاد شده است که:
راست گفتی که به باد پرچم بود / گر بود ب۰اد راستام به زر
اما معنی این شعر چیست؟ چون این واژه در هیچیک از آثار سدهی چهارم دیده نشده و در دیوانِ کمابیش بزرگ فرخی جز همین یکبار این واژه نوشته نشده و آنهم بدین گونه. میتوان گفت در اصل چیز دیگر بوده و پس از آن به دست نویسندگان پرچم شده است و شعر از معنی بیبهره شده است. اگر پرچم در سدهی چهارم در فارسی راه یافته بود، بیگمان در شاهنامه فردوسی بهکار میرفت، زیرا در این نامه سترگ، گذشته از واژهی فارسی «درفش» و همچنین عَلَم، رایت و لَوا(این سه واژه از واژههای بیگانه هستند) بهکار رفته است و جای پرچم هم در همینجا بود.
بیگمان واژهی «پرچم» کمابیش از نوواردشدگان زبان فارسی است و بیگمان با مفهومِ درفش، علم، رایت، لوا و بیرق وارد نشده و در هر جا از نظم و نثر که بهکار رفته به معنی ریشه، منگُله، گیسو، طُره و کاکًل است.
این ریشه یا طره از موی گاوی ساخته میشده که آن را در فارسی «غَژغاو» نامیدهاند. در این گفتار همین کلمه را بهجای گاو تبتی یاک(Yak) به کار میبریم. در همه جا پرچم ریشهای است از موی «غَژغاو» که به سر نیزه و عَلَم و گردن اسب و گردن دلیران آویزند. اینک، چگونه چنین چیزی درفش شده، باید از واژهسازان پرسید.
فرهنگ جهانگیری که در سال ۱۰۱۷ هجری نوشته شده گوید: «پرچم، دو معنی دارد، اول دم نوعی از گاوان کوهی که در کوههایی که مابین مُلکِ خطا و هندوستان واقع است به هم رسد و آن را بر سر چوب، عَلَم و گردن اسب ببندند و دوم کاکل را نیز خوانند…». در فرهنگ سروری (روزگار شاه عباس صفوی نوشته شده است)، فرهنگ رشیدی(در هند و در سال ۱۰۶۴نوشته شده است)، برهان قاطع(که در سال۱۰۶۲ در هندوستان نوشته شده است) و فرهنگ انجمن آرای ناصری نیز همین معنی آمده است. همچنین از شعرهای سرایندگان سدههای پنجم و ششم و پایینتر روشن است که پرچم؛ ریشه و طره است و نه چیز دیگر:
سری مباد که بر خط بندگی تو نیست / و گر بود به سر نیزه باد چون پرچم
(سعدی در ستایش سلجوق شاه)
ما از آن محتشمانیم که ساغر گیرند / نه از آن مفلسکان که بز لاغر گیرند
به یکی دست می خالص ایمان نوشند / به یکی دست دگر پرچم کافر گیرند(مولوی)
زلف خاتون ظفر شیفتهی پرچم توست / دیدهی فتح ابد عاشق جولان تو باد(حافظ)
اینک ببینیم«غَژغاو» چه جانوری است:
در فارسی به این جانور که بومی ایران نیست، نام برازندهی دادهاند: «غَژغاو» همان «کژگاو» است؛ یعنی «ابریشم گاو»، چه، «کژ» و معرب آن«قز»(جمع قزوز) ابریشم است. در پهلوی «کج به همین معنی است. در گیلان «کج»، ابریشم خام است. از اینکه «ک» به «گ» دگرگون شده، در فارسی نمونههای بسیاری دیده میشود.
در جانورشناسی این گاو تبتی یا گاومیش وحشی به همان نام تبتی خود یاک(Yak) خوانده میشود و در همهی زبانهای اروپایی چنین نامیده شده است. سرزمینهای بلند که کموبیش چهار تا شش هزارمتر بلند است، کاشانهی این جانور کوهی است. در این کوهساران گلهی آنها، ده تا بیست در گردشاند و هرجا که آب و گیاهی یافتند، پس از سیرشدن در جای کمابیش خنکی آرمیده و ساعتها نشخوار میکنند. از سرما بیشتر بردباری میکنند و از گرما فرسوده میشوند. بیش از ۲۵ سال زیست نکند. سراسر تنش را موهای بسیار بلند پوشانیده است و از پشت و شکم و دم تا بر روی زمین کشیده میشود و همین موهای گرانبهاست که این جانور را به گزند شکارچیان دچار سازد. مردمان تبت این جانور رابه سختی رام کردهاند و از آن در بارکشی و سواری بهکار بردهاند. این جانور به آسانی۱۰۰تا۱۵۰کیلوگرم بار را میکشد.
بههر روی در جستجوی پرچم به هر سوی که روی آوریم و در هر جا که آنرا بیابیم، جز دم گاو تبتی چیزی به دستمان نمیآید. «درفش» چندین هزار سالهی ایران که در اوستا هم یاد شده، چه شد؟
یارینامه:
پورداود، ابراهیم. هرمزدنامه، تهران، انتشارات اساتیر، چاپ یکم 1380، رویههای287تا 303
بنام خدا
واژهی «سندباد» که به گونهی «سنباد» هم نوشته میشود. در زبانِ پهلوی به معنی نیروی اندیشه است. «سندباد» همچنین به معنی بادی است که از سوی رود سند بوزد. واژهی مجوس از سوی تازیان به افرادی گفته میشود که پیروی دینهای ایرانی پیش از اسلام بودند. گمان میرود «سندباد» از پیروان مزدک بوده است. «سندباد مجوس» پس از کشته شدن ابومسلم خراسانی در نیشابور و ری به خونخواهی ابومسلم دربرابر خلیفه عباسی منصور بهپا خواست.
پس از سرگونی دستگاه خلافت امویه بهدست ابومسلم و برقراری خلافت عباسیان در بغداد نفوذ و قدرت ابومسلم در خراسان، هراس دومین خلیفه عباسی یعنی منصور را درپی داشت و به دستور خلیفه، او را در بغداد کشتند. سپس شورشهایی در خراسان رخ داد که نخستین آنها، بهپا خواستن سندباد در سال ۱۳۸ هجری مهی(۷۵۵ میلادی) بود.
جنبش او به تشکیل یک سازمان دینی مخفی بر ضد فرمانروایی عباسیان به نام «مسلمیه» شد که سالها به پرورش احساسات ضدعباسیان میپرداخت. «سندباد» با حرکت از نیشابور، شهرهای قومس، ری و قم را گرفت و گروهی از مزدکیان و زرتشتیان طبرستان گردِ او آمدند.
سندباد در شهر ری موفق به اعدام فرمانروای آنجا شد. او با پادشاه طبرستان بهنام «اسپهبد خورشید» رابطهی دوستانهای برقرار کرد و از اینرو از نیشابور تا طبرستان را دربرابر فرمانروایی عباسیان شوراند. با پیوستن گروهی از ملی گرایان ایرانی به او شمار پیروانش به ۱۰۰ هزار نفر رسید. نهضت او ۷۰ روز بهدرازا کشید و در این مدت او و سپاهیانش پیشروی بسیاری کردند. سرانجام یکی از سرداران منصور بهنام «جوهر بن مراد» او را در نزدیکی همدان شکست داد و نزدیک به ۶۰ هزار نفر از پیروان او کشته شدند. سپس سندباد از «اسپهبد خورشید» پناه خواست و به طبرستان رفت.
«طوس» پسرعموی« اسپهبد خورشید» که از سوی او با اسب و پیشکشهای گوناگون به پیشواز او رفته بود، بعدها بهدلیل بیاحترامیهایی که در رفتار سندباد احساس میکرد، او را کشت. به این گونه نهضت «سندباد» شکست خورد.
سرچشمهها:
۱- نراقی، حسن. چکیده تاریخ ایران از کوچ آریاییها تا پایان سلسله پهلوی
۲- تارنمای ویکی پدیا
بنام خدا
پس از آنکه «یزدگر سوم» در جنگ نهاوند از تازیان شکست خورد، او برای کمک گرفتن و گردآوری سپاه نو بهسوی خراسان و خاور ایران رهسپار شد. یکی از شاهزادگان ساسانی بهنام «باو» فرزند «کیوس» که سردار شجاعی بود از یزدگرد اجازه خواست که برای نیایش به آتشکدهای که پدرش ساخته بود برود و سپس به او بپیوندد. «باو» در آتشکده مشغول نیایش بود که به او خبر میدهند که یزدگرد، در شهرِ مرو به فرمان «ماهوی سوری» فرماندار آنجا و بهدست آسیابانی کشته شده است. «باو» با شنیدن این خبر بسیار اندوهگین شد.
در این هنگام، تازیان در بخش جنوبی مازندران نفوذ پیدا کردند و در بخش شمالی آن نیز بهدلیل نبودن فرماندهی شایسته و مناسب هرجومرج روی داده بود. مردم مازندران برای نگاهبانی و نگاهداری سرزمین خود از دشمنان، نمایندگانی را به نزد «باو» فرستادند و از او درخواست کردند که سرزمین آنها را اداره کند. «باو» پس از گرفتن پیمان از مردم به آنجا رفت، تازیان را از آنجا بیرون راند و نزدیک ۱۵سال فرمانروایی کرد تا اینکه بهدست شخصی بهنام بلاش(ولاش) کشته شد. او دودمان «باوند»ی را تشکیل داد. مدت پادشاهی اسپهبدان باوندی در کوهستان(کهستان)بالا از سال ۴۵ تا ۴۶۶ هجری مهی برابر است با ۴۲۱ سال و در این مدت مردم کوهستان پیرو دین زرتشتی و در راه و روش نیز، پیرو نیاکان باستانی خود در روزگار ساسانی بوده و در دین، آداب و رسوم ایشان در مدت ۵ سده هیچ خدشهای روی نداده است.
پس از اسپهبد «غازن دوم باوند» که واپسین فرمانروا از خاندان باوندی در کوهستان «فریم» یا «پریم»(واقع در هزار جریب دودانگه کنونی در جنوب شهر ساری) است. چیرهشدن دستهی دوم از شاهان باوندی آغاز میشود که از «پریم» به شهر ساری منتقل شدهاند.
دوران پادشاهی این دسته از ۴۶۶ هجری مهی از اسپبد«شهریار»(پسر غازن دوم) آغاز و در سال ۶۰۶ هجری مهی با کشته شدن اسپهبد «رستم شاه غازی» نامور به «شمس الملوک» پایان مییابد و پایتخت این دسته در مدت ۱۴۰ سال شهر ساری بوده است.
دسته سوم از شاهان باوندی که «کین خواریه» نامیده میشوند، از سال ۶۳۵ هجری مهی از اسپهبد «اردشیر» نامور به «حسامالدوله» آغاز و در سال ۷۵۰ هجری مهی با کشته شدن اسپهبد «حسن فخرالدوله» در آمل پایان مییابد و دیگر کسی از این خاندان به پادشاهی برنخواست و شهرستانهایی که از آغاز دسته دوم باوندیان یعنی سال ۴۶۶ هجری مهی تا پایان سال ۷۵۰ هجری مهی در تصرف ایشان بود و همهی مازندران بهجز «رویان» و در بیشتر مواقع دماوند- کلومن(سمنان، دامغان و بسطام) ، گرگان و بخشی از استان ری میباشد.
پس از برچیدهشدن خاندان باوندی «کینخواریه» در سال ۷۵۰ هجری مهی همهی سرزمین مازندران سوای «رویان جنوبی» که شامل دیلمان، طالقان و رودبار بود بهدست فرمانروایان اسلامی افتاد. ولی باز هم اسپهبدان «پادوسبانی» در رویان جنوبی، به فرمانروایی خود ادامه میدادند تا سال ۱۰۰۶ هجری مهی که بهدست شاه عباس صفوی از بین رفتند. دودمان«پادوسبانیان» پس از سلسله آفتاب در ژاپن طولانیترین مدت فرمانروایی در جهان را داشتند. چون فرمانروایی آنان از سال ۵۴۰ هجری مهی آغاز و تا سال ۱۰۰۶ هجری مهی ادامه داشت. با فروپاشی واپسین دودمان فرمانروایان زرتشتی در مازندران، زرتشتیان آن سامان نیز کم و کمتر شدند بهگونهای که امروزه دیگر اثری از آنها در این جاها دیده نمیشود.
یارینامه:
- آذرگشسب، موبد اردشیر، مراسم مذهبی و آداب زرتشتیان.
نویسندهی کتاب «مراسم مذهبی و آداب زرتشتیان» روانشاد «موبد اردشیر آذرگشسب» برای نوشتن بخش «تاریخ اسپهبدان تبرستان»، از دو کتاب بهنامهای «تاریخ تبرستان» نوشتهی «بهالدین محمد ابن حسن ابن اسفندیار» که در سال ۶۱۳ هجری مهی(:قمری) نوشته شده است و همچنین کتاب «تاریخ تبرستان پس از اسلام» نوشته «اردشیر برزگر» بهره برده است. نوشتار بالا، کوتاه نوشتهای از کتاب دوم است.
بنام خدا
می گویند:روزی مولانا ،شمس تبریزی را به خانه اش دعوت کرد. شمس به خانه ی
جلال الدین رومی رفت و پس از این که وسائل پذیرایی میزبانش را مشاهده کرد
از او پرسید: آیا برای من شراب فراهم نموده ای؟
مولانا حیرت زده پرسید: مگر تو شراب خوارهستی؟!
شمس پاسخ داد: بلی.
مولانا: ولی من از این موضوع اطلاع نداشتم!!
ـ حال که فهمیدی برای من شراب مهیا کن.
ـ در این موقع شب، شراب از کجا گیر بیاورم؟!
ـ به یکی از خدمتکارانت بگو برود و تهیه کند.
- با این کار آبرو و حیثیتم بین خدام از بین خواهد رفت.
- پس خودت برو و شراب خریداری کن.
- در این شهر همه مرا میشناسند، چگونه به محله نصاری نشین بروم و شراب بخرم؟!
ـ اگر به من ارادت داری باید وسیله راحتی مرا هم فراهم کنی چون من شب ها
بدون شراب نه میتوانم غذا بخورم، نه صحبت کنم و نه بخوابم.
مولوی به دلیل ارادتی که به شمس دارد خرقه ای به دوش می اندازد، شیشه ای
بزرگ زیر آن پنهان میکند و به سمت محله نصاری نشین راه می افتد.
تا قبل از ورود او به محله مذکور کسی نسبت به مولوی کنجکاوی نمیکرد اما
همین که وارد آنجا شد مردم حیرت کردند و به تعقیب وی پرداختند. آنها
دیدند که مولوی داخل میکده ای شد و شیشه ای شراب خریداری کرد و پس از
پنهان نمودن آن از میکده خارج شد.
هنوز از محله مسیحیان خارج نشده بود که گروهی از مسلمانان ساکن آنجا، در
قفایش به راه افتادند و لحظه به لحظه بر تعدادشان افزوده شد تا این که
مولوی به جلوی مسجدی که خود امام جماعت آن بود و مردم همه روزه در آن به
او اقتدا می کردند رسید. در این حال یکی از رقیبان مولوی که در جمعیت
حضور داشت فریاد زد: "ای مردم! شیخ جلاالدین که هر روز هنگام نماز به او
اقتدا میکنید به محله نصاری نشین رفته و شراب خریداری نموده است." آن مرد
این را گفت و خرقه را از دوش مولوی کشید. چشم مردم به شیشه افتاد. مرد
ادامه داد: "این منافق که ادعای زهد میکند و به او اقتدا میکنید،
اکنون شراب خریداری نموده و با خود به خانه میبرد!" سپس بر صورت
جلاالدین رومی آب دهان انداخت و طوری بر سرش زد که دستار از سرش باز شد و
بر گردنش افتاد. زمانی که مردم این صحنه را دیدند و به ویژه زمانی که
مولوی را در حال انفعال و سکوت مشاهده نمودند یقین پیدا کردند که مولوی
یک عمر آنها را با لباس زهد و تقوای دروغین فریب داده و درنتیجه خود را
آماده کردند که به او حمله کنند و چه بسا به قتلش رسانند. در این هنگام
شمس از راه رسید و فریاد زد: "ای مردم بی حیا! شرم نمیکنید که به مردی
متدین و فقیه تهمت شرابخواری میزنید، این شیشه که میبینید حاوی سرکه است
زیرا که هرروز با غذای خود تناول میکند."
رقیب مولوی فریاد زد: "این سرکه نیست بلکه شراب است."
شمس در شیشه را باز کرد و در کف دست همه ی مردم از جمله آن رقیب قدری از
محتویات شیشه ریخت و بر همگان ثابت شد که درون شیشه چیزی جز سرکه نیست.
رقیب مولوی بر سر خود کوبید و خود را به پای مولوی انداخت، دیگران هم دست
های او را بوسیدند و متفرق شدند.
آنگاه مولوی از شمس پرسید: برای چه امشب مرا دچار این فاجعه نمودی و
مجبورم کردی تا به آبرو و حیثیتم چوب حراج بزنم؟
شمس گفت: برای این که بدانی آنچه که به آن مینازی جز یک سراب نیست، تو
فکر میکردی که احترام یک مشت عوام برای تو سرمایه ایست ابدی، در حالی که
خود دیدی، با تصور یک شیشه شراب همه ی آن از بین رفت و آب دهان به صورتت
انداختند و بر فرقت کوبیدند و چه بسا تو را به قتل میرساندند. این سرمایه
ی تو همین بود که امشب دیدی و در یک لحظه بر باد رفت. پس به چیزی متکی
باش که با مرور زمان و تغییر اوضاع از بین نرود.
(کتاب ملاصدرا.تالیف هانری کوربن.ترجمه و اقتباس ذبیح الله منصوری) با
اندکی دخل و تصرف
بنام خدا
|
||
|
||
|
||
|
||
نگار پاكدل : | ||
در دل روستای هرزویل در نزدیكی منجیل، سروی از دیار كهن برجای مانده است. سروی كه به شوند بلندای خیره كنندهاش و شمار سالهایی كه با تمام سختیها زیسته و هنوز استوار مانده بسیار مورد توجه است. سرو کهنسال هرزویل، با بلندای 600 متری از سطح دریا كه در 20 شهریور سال 1366 به شمارهی ١١٣ از سوی شورای عالی محیطزیست به عنوان یک اثر طبیعی ملی ثبت شد. یارینامهها: |
بنام خدا
پیدا شدن ١٢٥ اثر و گسترهی تاریخی در دشت پاسارگاد |
خبرنگار امرداد - آفتاب یزدانی :
125 یادمان و گسترهی تاریخی- فرهنگی در كاوشهای باستانشناسان در منطقهی «پاسارگاد» پیدا شد. به گزارش روابط عمومی پارسه- پاسارگاد این یافتهها در كاوشهای دشت «سرپنیران» در جنوب خاوری(:شرقی) دشت پاسارگاد بهدست آمده است.
دشت سرپنیران با آب و هوایی معتدل، در میان رشتهكوههایی دیوارمانند جای گرفته است. به گفتهی یكی از كارشناسان باستانشناسی بررسی دشت سرپنیران بهگونهی پیمایشی انجام شده و در میان یافتههای بهدستآمده، یادمانهایی از دوران میانسنگی، نوسنگی، پیش از تاریخ(روستانشینی) تاریخی و اسلامی وجود دارد. دیرینگی یادمانهای شناساییشده، یك فرآیند زمانی از 12000 سال پیش تاكنون را در بر میگیرد.
ابزارهایی سنگی از دوره میانسنگی، شناسایی چند غار، یادمانهایی از دوران نوسنگی، چندین یادمان تاریخی از روزگار هخامنشی، فراهخامنشی، ساسانی و روزگار اسلامی، از ارزشمندترین یافتههای این كاوش باستانشناسی است.
پناه گاههای صخره ای سياه چوقی و مبارک آباد
گورستان دوره اسلامی
بنام خدا
22 شهريورماه برابر با روز ماراتن |
● |
دروغ ماراتن را پاک کنيم |
گروه تاريخ :
از «ماراتن» تا «آتن» برای رساندن خبر پیروزی، یکنفس، آنچنان دوید که پس از رساندن خبر از خستگی مرد.
آنگونه که «هرودوت»، تاریخنگار یونانی نوشته است، پارسیان از یونانیان در نبرد ماراتن در سال 490 پیش از میلاد شکست سختی خوردند. برای رساندن خبر شکست ایرانیان از یونانیان، یک سرباز، پیاده از دشت ماراتن تا آتن را دوید تا پیک این پیروزی باشد اما شادیاش چندان نپایید و از خستگی مرد. شاید این سرباز، اگر فراموش نمیکرد که میشود اسبی اختیار کرد و تا آتن رفت، این اندازه زود نمیمرد، البته اگر اسبی برای این سپاه به اصطلاح پیروز مانده باشد.
به هرروی رخدادنگاران باخترزمینی(:غربی) نبرد ماراتن را نخستین نبرد سرنوشتساز تاریخ بشر نامیدهاند و آنرا پیروزی «دموکراسی غربی» بر «استبداد شرقی» میخوانند.
بیگمان نبرد ماراتن را باید از روی ساخته و پرداختههای هرودوت یونانی جستوجو کرد اما در این میان، اندکی اندیشه نیز نیاز است.
چنین آمده که در این نبرد، 200 هزار سرباز مسلح ایرانی بههمراه 600 کشتی جنگی در برابر 11 هزار یونانی صفآرایی کردهاند.
يونانی ها به سارد كه جزوی از امپراتوری پارس است، يورش برده و شهر را به آتش كشيدهاند. داريوششاه برای گوشمالی يونانی ها سپاهی را روانهی يونان كرده كه برپايهي نوشتههاي «هرودوت يونانی»، ٢٠٠هزار سرباز به فرماندهي «داتيس» و «آرتافرن»، روانهی يونان می شوند.
سپاه ١١ هزار نفري يونان به فرماندهی «كالی ماک» در برابر ايرانيان می ايستند.
چنين آمده كه بخشی از گروه اعزامی(1٠ هزار نفر(:بهایوربام)) زیر فرمان «داتیس» در دشتهای ماراتن اردو زد. نیروهای آتنی در برابر ایرانیها در حالت حمله بودند اما جنگی رخ نداد. پس از چند روز به نیروهای اعزامی دستور داده شد که سوار کشتی شوند و به آتن بروند. آنگاه که بخشی از نیروهای ایرانی کاسته شد، جنگ درگرفت. در این میان ایرانیان، به فرمان داتیس بهسوی ساحل، واپس، نشستند.
«هرودوت» در جایی از نوشتههایش به خیانت یکی از سربازان یونانی اشاره دارد و چنین مینویسد که سربازی یونانی در بلندترین جای جزیرهی «آتتیک» با بالا بردن سپر خود، ارتش ایران را از خالیبودن آتن از سربازان یونانی باخبر میکند.
با در کنار هم نهادن همهی اینها، آناني كه ميانديشند و كوركورانه چيزي را باور ندارند، خواهند دریافت که صفآرایی ایرانیان در «ماراتن»، تنها برای خالیکردن آتن از سربازان یونانی انجام شده است و واپسنشیی(:عقبنشینی) بخشي از ارتش ایران از دشت ماراتن بهسوی ساحل نه تنها نشان شکست پارسیان از یونانیها نیست بلکه خبر از یک مانور حسابشدهی نظامی دارد.
ارتش ایران برای گشودن دروازههای آتن راهی شده بود. هنگامیکه بخش دوم ارتش ایران که بخش اصلی را نیز تشکیل میدادند با فرماندهی «آرتافرن» در حال نزدیکشدن به ساحل آتن بودند، ارتش یونان به آتن رسیده بود. ارتش ایران با دیدن یونانیها در آتن، دریافت که دیر رسیده است، از همین رو «آرتافرن» از پیاده کردن نیروهای ایران خودداری کرد. در این نبرد ایرانیها، قرار بود آتن را بدون جنگ و خونریزی بگیرند، یک نقشهي جنگي كاملا برنامهریزی شده كه در آن قرار نبود خوني ريخته شود و البته كه فرماندهان با درايت داريوش آنگاه كه ديدند كه اين نقشهاي نيست كه در آغاز برنامهريزي كردهاند، با در نظر گرفتن ريسك موجود از ادامهيحمله خودداري كردند.
برپایهی نوشتهی «هرودوت» در پایان این نبرد ایرانیها، 6400 سرباز و هفت کشتی خود را از دست دادند در حالیکه از یونانیها تنها 192 نفر کشته شدند که «کالیماک» نیز یکی از کشتهشدگان بود. «هرودوت» نبرد ماراتن را شکستی بزرگ برای پارسیان، ترسیم میکند و پس از او دیگر رویدادنگاران یونانی، شاخ و برگهای دیگری بر داستان «هرودوت» میافزایند.
نیبور(Niebuhr) دربارهی این نبرد چنین نگاشته است: «نوشتههای یونانیها دربارهی نبرد ماراتن و جنگهای دیگر ایران با یونان به شعر و افسانهگویی و داستانسرایی از تاریخنویسی شبیهتر است. آنچه به نظر میرسد این است که سپاه ایران در دشت ماراتن دچار شکست نشده است. بدین معنا چون «داتیس»، فرمانده سپاه ایران، متوجه شد که میدان عمل و باریک بودن عرض میدان نبرد، مانع کاربرد سواره نظام است، ناچارشد که فرمان عقبنشینی صادر کند. «هرودوت» صدور فرمان عقبنشینی را به منزلهی شکست سپاهیان ایران قلمداد کرده است.»
ناپلئون بناپارت نیز که نبردهای ایران را برپایهی نوشتههای هرودوت و دیگر یونانیان خوانده، در یادداشتهایش آورده که: «دربارهی پیروزیهایی که یونانیها بهخود نسبت میدهند نباید فراموش کرد که این گفتهها همه از یونانیها است و گزافهگویی و لافزنی آنها نیز مسلم است.»
اما شاید جالب باشد که نظر علمیپژوهشی «هانسولبروک»، رخدادنگار آلمانی را هم بدانید. او در اینباره مینویسد: «ارتش یونان در ماراتن از سربازان پیادهي سنگیناسلحه ترکیب شده بود که توان مانور آن محدود به تغییر مکان بهطور بطئی بهسوی جلو بود. «هرودوت» نوشته است که یونانیها با یورش و پیشروی 4800 قدم در میانهی دشت ماراتن و خردکردن مرکز جبههی ایرانیان، پیروز شدند. در حالیکه اینکار از نظر فیزیکی غیرممکن است.
طبق آییننامههای «نظامی مشق صف جمع ارتش آلمان»، سرباز با تجهیزات کامل میتواند تنها در دقیقه 1080 تا 1150 گام بدود. جنگافزار آتنیها از سربازان کنونی آلمان سبکتر نبوده و دو ایراد کلی هم داشتند. یکی اینکه آنان سربازان حرفهای نبودند بلکه مردمان غیرنظامی بودند و دیگر اینکه سن بیشتر آنها از حدمجاز در ارتشهای نوین تجاوز نمیکرد.»
از دیدگاه «ولبروک»، آشکار است که نبرد ماراتن در خود دشت ماراتن رخ نداده است بلکه در جایی بوده که بلندیها و جنگل، یونانیها را از محاصرهشدن در امان داشته است.
ولبروک در پایان چنین مینویسد: «دشت ماراتن به اندازهای کوچک است که نزدیک به 50 سال پیش هنگامیکه یک افسر ستاد ارتش آلمان هنگامیکه از آنجا بازدید کرد با شگفتی نوشت که این دشت برای یک تیپ آلمانی نیز جای کافی برای انجام تمرینات ندارد.»
باوجود همهی آنچه آمد، باختریها(:غربیها) آنچنان یاد این نبرد خيالي را گرامی میدارند که نام یکی از ورزشهای دوومیدانی المپیک را ماراتن نهادهاند. باختریها، پس از گذشت دوهزارواندي سال آنچنان اين نبرد را بزرگ، نشان ميدهند كه جاي شگفتي است.
مرتضا ثاقبفر، نويسنده، ترزبان(:مترجم) و پژوهشگر ايراني كه در زمينهي هخامنشيان كارهاي بسياري از او به بازار كتاب آمده دربارهي اين بزرگنمايي باخترزمينيها، گفت: «اين بزرگنماييها در زمان خودش، كاربرد داشتهاست يعني هرودوت با اين كار تلاش كرده براي ملتش تاريخ بسازد و براي همميهنانش غرور. اما چرا هنوز باختريها به اين افسانهي ايدئولوژيك، احساس نياز ميكنند، جاي بسي شگفتي دارد.»
به باور «ثاقبفر» بايد در اين باره بيشتر انديشيد. شايد همهي آنهايي كه به چنين افسانهاي خود را آويزان كردهاند، از ناسيوناليسم ايراني، در هراسند.
ثاقبفر گفت: «از ميان همهي تمدنهاي كهني كه در خاورميانه ميزيستهاند، تنها ايران است كه برجاي ماندهاست. ايران تمدني است كه همهي هجومهاي تاريخي را كنار زده و هنوز پابرجا اسيتاده است، آگاهي ملي ما هنوز زنده است و به گمان من، باخترزمينيها از همين ميترسند و جنگهايي چون ماراتن و سالاميس چيزي جز دستآويز برايشان، نيست.»
بنام خدا
«شاپور» و «آناهیتا»، هدف گلولهها و پتکها |
پس از بهرام و گرزش، نوبت به شاپور رسید |
خبرنگار امرداد - آفتاب یزدانی :
نقش قندیل، نقشبرجستهای است در روستای قندیل که پیشکش گل از سوی «شاپور اول ساسانی» را به «آذر آناهیتا»، نشان میدهد. به گفتهی برخی منابع محلی،بخشهایی از این نقشبرجسته با شلیک گلوله یا خوردن چیزی سخت مانند پتک، ویران شده است. پس از آسیب به گرزِ بهرام در تنگچوگان، گویا اینبار نوبت به شاپور و آناهیتا رسیدهاست. به گزارش تابناک، در این آسیبرسانی، بخش هایی از سنگ دیوارهی سمت راست، بخشهایی از خود اثر و پایین نقشبرجسته ویران شده است.
«محسن عباسپور»، فعال میراث فرهنگی و هموند سازمان غیردولتی «هم اندیشان جوان» در شهرستان کازرون در اینباره گفت: «در برابر نقش قندیل، سنگی بود که شخص یا اشخاصی، گویا با شلیک گلوله یا با وسیلهای پتکمانند، آسیبهایی به آن رساندهاند اما اصلیترین آسیب جدا کردن بخشی از سنگ دیوارهای است که نقش قندیل روی آن کنده شده به گونهای که در فاصله حدودا 40سانتی متری از بازوی بانویی که در این نقش فضایی 50 در 30 سانتی متر بهگونهی عمدی کنده شده است.»
به گفتهی عباسپور گمانهی دیگری که میتوان برای آسیب به این یادمان میتوان پنداشت، دشمنیهای شخصی با کارکنان میراث یا نگهبان این یادمان تاریخی در روستای قندیل است، البته این گمان نیاز به بررسیهای بیشتر دستگاههای قضایی دراینباره دارد.»
عباسپور در دنباله با اشاره به نیازی که برای افزایش نگهداریها از این گونه یادمانها در شهرستان کازرون به چشم میآید، گفت: «در پیگیریهایی که پس از ویرانی «نقش بهرام» در «تنگ چوگان» برای افزایش ضریب امنیت نقوشبرجستهی این تنگه باستانی دنبال شد، بارها گفتیم که باید برای سه نقشبرجستهی دیگر کازرون که در جاهایی هستند که دسترسی کمی به آنها هست و فاقد هرگونه ضریب امنیتی هستند نیز کارهای امنیتی انجام شود اما شوربختانه این هشدارها جدی گرفته نشد تا اینکه امروز ناچاریم این آسیبها و ویرانیها را ببینیم.»
به باور وی افزونبر نقش قندیل، نقش برجسته «سرمشهد» و نقش «پریشو» نیز از دیگر نگارکندهایی هستند که با خطر ویرانیهای اینگونهای روبهرویند.
آسیبرسانی به نقش قندیل در حالی انجام میشود که به گفتهی منابع محلی، اهالی روستای قندیل حساسیت بالایی نسبت به این اثر تاریخی دارند. به گونهای که بودن افراد ناشناس در نزدیکی این نقش را به شتاب پیگیری و گزارش می کنند.
آسیبرسانی و ویرانی یادمانهای تاریخی در سالهای کنونی، همیشه بخشی از اصلیترین خبرهای بخش میراث تاریخی کشور بوده است، با این حال بخش بزرگی از این ویرانیها به شوندهایی(:دلایلی) سودجویانه برای یافتن آثار تاریخی و فروش آنها در بازارهای غیرقانونی انجام میگرفت. با این حال روند تازهی ویرانیها نشان میدهد شوند این آسیبرسانیها، چیزی جز سودجویی بودهاست.
بنام خدا
مجسمه ۴۸ ساله در میدان سربند تهران از کیست؟
امیر شاه قدمی
سرهنگ ۸۱ ساله ای که کوهنورد، چترباز، مربی ممتاز اسکی از فدراسیون ایران و فرانسه، مربیگری کایت.
مردی که مجسمه اش ۴۸ سال است در میدان سربند تهران نصب شده است.
و علاوه بر فتح قله های مختلف، به دلیل همکاری در عملیات مربوطه به نجات یک فروند هواپیمای آمریکایی سقوط کرده در قله زردکوه بختیاری به ارتفاع ۳۸۷۰ متر در سرمای ۳۰ درجه زیر صفر در سال ۱۳۴۰ که موفق به نجات افراد آن گشته از طرف رییس جمهور وقت آمریکا (کندی) مدال لیاقت نیز دریافت کرده است.
از زمان ساخت مجسمه تا به امروز بیش از نیم قرن گذشته ُ آیا آنگونه زیستیم که پس از ۵۰ سال ُ از ما نیز به نیکی یاد کنند؟
برای تمامی پیش کسوتان عرصه ورزش و بویژه کوهنوردان عزیز آرزوی سلامت و تندرستی دارم.
تاریخچه تندیس کوهنورد را در ادامه مطلب ملاحظه فرمایید.
در سال۱۳۳۷، پیشنهاد حسن وجدانخوش، از کوهنوردان با پیشینه کشور، برای نصب یک مجسمه کوهنوردیمورد تأیید سایر کوهنوردان قرار گرفت.
او پیشنهاد خود را نزد رئیس فدراسیون کوه نوردی، سرهنگ بیات، برد.
این پیشنهاد تایید شد و مهام، شهردار وقت تهران، هزینة ساخت آن را قبول کرد. سرهنگ بیات که رئیس مرکز آموزش کوهستانی ارتش نیز بود، امیر شاه قدمی، گروهبان ارتش و مربی کوهنوردی مرکز آموزش کوهستانی و مربی اسکی کشور را به عنوان مدل به استاد رضا لعل ریاحی، استاد دانشکده هنرهای زیبا، مجسمهساز و سرهنگ ارتش؛ معرفی کرد و شهرداری مبلغ ۱۰۰۰۰ تومان هزینة ساخت مجسمه را پرداخت.
درسال ۱۳۳۸، مدل گچی آن آماده و در میدان سربند نصب و طی مراسمی از آن پردهبرداری شد. متأسفانه در زمستان همان سال، به علت بارندگی و یخزدگی، دست و قسمتی از بدنة مجسمه خرد شد. این قسمت مدتها با پرچم ایران پوشانده شده بود.
درسال ۱۳۴۱، با پیگیری استاد رفعتی افشار، رئیس وقت فدراسیون، مجسمه سیمانی آماده شد و خلیل میلانی و عبدالحسین امین از طرف فدراسیون مأمور نصب آن شدند. این مجسمه هنوز پا برجا است.
در آبانماه سال۱۳۵۰، بنا به پیشنهاد فدراسیون کوهنوردی ایران و موافقت انجمن شهر و شهرداری تهران، نام میدان سربند به تغییر یافت.
مجسمه کوهنورد با ارتفاع حدود سه متر، نماد کوهنوردان شناخته میشود.
بنام خدا
خانه منسوب به وحشی بافقی خانهای است از مصالح خشت و گل که در جنب مسجد جامع شهر بافق قرار دارد و با هفت اتاق به صورت چهار فصل بنا شده است.
خاطـره ای تفـکربرانگیـز از پـروفسور حسـابی
بنام خدا
جنبـش عدم تعهـد و سیاسی ترین حمله هوایی تاریـخ ایـران
عصرایران ؛ جعفر محمدی: اجلاس عدم تعهد، هر چند امروز به دلیل میزبانی کشورمان، برای ایرانی ها اهمیت دارد اما پیش از این نیز، یک بار در کانون توجه مردم ایران قرار گرفته بود، زمانی که قرار بود بغداد میزبان سران عدم تعهد باشد، آن هم در بحبوحه جنگ ایران و عراق!
برای حکومت صدام حسین که در سوم خرداد 1361، خرمشهر را از دست داده و ضربه ای حیثیتی در جنگ و جهان خورده بود، بسیار مهم بود که با میزبانی بزرگ ترین نهاد بین المللی بعد از سازمان ملل، به ترمیم وجهه خود بپردازد. از اینرو، بغداد خود را مهیای برگزاری اجلاس می کرد و این در حالی بود که ایران، می کوشید با تبلیغ ناامن بودن پایتخت عراق به دلیل وضعیت جنگی، مقامات کشورها را از سفر به عراق بازدارد و اجلاس بغداد را منتفی کند.
با این حال، ماشین تبلیغاتی و سیاسی صدام که از پشتوانه قدرت های بزرگ هم برخوردار بود، گوی سبقت را ربود و قرار شد اجلاس در بغداد تشکیل شود. عراقی ها، ادعا می کردند که بغداد به حدی امن است که حتی یک پرنده هم بدون اجازه آنها نمی تواند در آسمانش پرواز کند. آنها حتی از مسوولان کشورهای عدم تعهد خواستند تا کارشناسان امنیتی خود را به بغداد بفرستند و از نزدیک شاهد امنیت مثال زدنی آن باشند!
زمان اجلاس نزدیک می شد و تلاش های ایران ثمر بخش نبود. همه در تهران به دنبال راهی برای ضربه زدن به دشمن بودند؛ تا اینکه پیشنهادی محرمانه از وزارت خارجه به ریاست جمهوری رسید و خیلی زود مقدمات اجرایی کردنش در دستور کار مقامات عالی نظام قرار گرفت.
در نامه با تأکید بر اهمیت اجلاس، تلاش های عراق در این باره و تصریح به اینکه اهمیت این موضوع از "خرمشهر" کمتر نیست، آمده بود: "سرنوشت محل برگزاری کنفرانس را یک حرکت نظامی می تواند روشن کند."
این سند اخیرا در كتاب "ايران و جنبش عدم تعهد به روايت اسناد، از باندونگ تا تهران" توسط انتشارات ریاست جمهوری (نشر جمهور ایران) منتشر شده است.
به زودی طرح حمله آماده شد: بمباران بغداد.
این در حالی بود که بغداد در حصاری از موشک های ضدهوایی قرار داشت و ارتش صدام، حق داشت به امنیت پایتخت ببالد. اما 6 خلبان، ریسک سیاسی ترین حمله هوایی تاریخ کشورشان را پذیرفتند، بدین ترتیب سه هواپیمای اف - 4 به پرواز درآمدند، دو هواپیما از مرز گذشتند و به سمت بغداد رفتند و سومی بر فراز مرز ماند تا در صورت نیاز به کمک اقدام کند. بدین ترتیب در روز سی ام تیر 1361 ناگهان غرش هواپیماهای ایرانی در آسمان بغداد، چشم ها را متوجه آسمان کرد.
هواپیمای ایرانی بمباران را آغاز کردند و از جمله پالایشگاه الدوره را هدف قرار دادند ؛ همزمان، هزاران گلوله ضدهوایی و ده ها موشک به سمت هواپیمای آنها شلیک شد و یکی از این موشک ها، به دم هواپیمای عباس دوران و منصور کاظمیان اصابت کرد.
دوران از کاظمیان خواست که با چتر نجات بیرون بپرد و با فشردن دکمه خروج اضطراری کابین کمک خلبان، او را با چتر نجات، از هواپیما بیرون انداخت. دوران بعد از آنکه خیالش از بابت همرزمش راحت شد، هواپیمای نیمه سوخته اش را که نه بمبی داشت و نه موشکی، به سمت هتل قرق شده ای که قرار بود میزبان اجلاس عدم تعهد باشد هدایت کرد و لحظاتی بعد، آنچه بر جای ماند، هتل ویران اجلاس بغداد بود و هواپیمایی تکه تکه و البته پیکر سوخته شده عباس دوران.
خبر این حمله هوایی و انهدام هتلی که قرار بود محل اقامت سران باشد، به سرعت در جهان پیچید و نتیجه هم کاملاً مشخص بود: میزبانی از عراق پس گرفته شد؛ حیثیت سیاسی حکومت بغداد نیز بمباران شده بود!
بیست سال بعد، در تابستان گرم 1381، از شهید عباس دوران، تکه ای از استخوان سوخته پایش به وطن بازگشت و در شهر شیراز، به خاک سپرده شد.
مزار شهید عباس دوران
روحش شاد و یادش همواره افتخار آمیز
بنام خدا
بدبخت ملتی که تاریخ خود را نداند. تیره بخت تر از آن، ملتی که علاقه مند به دانستن تاریخ خود نباشد. شوربخت تر از همه، ملتی که تاریخ خود را به ریشخند بگیرد .
بنام خدا
حمام دوره قاجاریه اردبیل در حال تخریب
بنام خدا
|
||
|
||
|
||
نگار پاكدل : | ||
در شمال جزیرهی کیش، آثاری دیده میشود که یادگاری از شهر باستانی، حریره است. دوران طلایی شهر حریرهی کیش از سال 367 تا 912مهی(:هجری قمری) بوده است. گستردگی این شهر باستانی 120 هکتار است. براساس نتایج کاوشهای باستانشناسی انجام شده، محوطهی باستانی حریره، از مجموعهی ساحلی و خانهی اعیانی، حمام، مسجد و قناتهای کهن تشکیل شده است و این بخش در نخستین روز شهریور سال ١٣٧٦ به شمارهی 1886 در سیاههی آثار ملی به ثبت رسید. آنچه از شهر حریره برجای ماندهاست در راستای ساختمانهای بندرگاه دیده میشود. گسترهی پستی و بلندیها و خرابههای شهر کهن حریره، نزدیک به ۱۲۰ هکتار گستردگی دارد و روزگاری شهری بزرگ و آباد در منطقه بوده است. |
بنام خدا
|
||
|
||
|
||
|
||
شهداد حيدری : | ||
فردوسی در شاهنامه، هندیها را پدیدآورندهی بازی شطرنج میداند و چنین میگوید که در زمان خسرو انوشیروان ساسانی، فرستادهی شاه هند بازی شطرنج را به ایران آورد و از دانایان ایرانی خواست که راز این بازی را بگشایند. سرانجام، بزرگمهر، وزیر خردمند انوشیروان، به راز شطرنج پی بُرد و آن را بهدرستی بازی کرد.اما شگفت است که این داستان شاهنامه، با همهی گیرایی و کششهای داستانی که دارد، افسانهای است و ایرانیان بسیار پیشتر از روزگار خسرو انوشیروان شطرنج را میشناختند و چه بسا خود پدیدآورندهی این بازی بودهاند. کهنترین سندی که در آن از واژهی شطرنج سخن رفته است، «کارنامهی اردشیر بابکان» نام دارد. این کتاب در سال ٦٠٠ میلادی به زبان پهلوی نوشته شده است. در آنجا میخوانیم که در زمان اردوان پنجم، واپسین پادشاه اشکانی(٢١٦- ٢٢٦ میلادی)، درباریان ایران شطرنج بازی میکردند. اردوان از دانایان دربار خواسته بود که آیین شکار و چوگان و چترنگ(شطرنج) و دیگر هنرها را به اردشیر بیاموزند. بنابراین، دستکم ٣٠٠ سال پیش از روزگار انوشیروان ساسانی، ایرانیان شطرنج را میشناختهاند. از اینرو، روایت شاهنامه دربارهی پدیداری شطرنج و چگونگی آشنایی ایرانیان با آن، نمیتواند درست و پذیرفتنی باشد. آیا شطرنج را هندیها پدید آوردند؟ آشنایی ایرانیان با بازی شطرنج، به روایت شاهنامه شیوهی بازی شطرنج در گذشته
|
از کودک فال فروشی پرسیدم چه میکنی!؟ گفت به آنان که در دیروز خود مانده اند فردا را میفروشم..!!امروز 31 امرداد ماه
چند هفتهی پیش یک گروه باستانشناس زیر آب ایرانی و خارجی، پروژهای را در سیراف آغاز کرد تا کاوشی را برای پیدا کردن مرزهای اصلی این شهر انجام دهند. در این کار روشن شد که گستردگی شهر کهنسال سیراف بیگمان از سیراف کنونی بیشتر بوده است.
بنام خدا
|
||
|
||
|
||
گروه تاريخ : | ||
٢٢ امرداد ماه یادآور درگذشت علی سامی – پژوهنده، نویسنده و باستانشناس نامدار ایران- است. او پس از سپری كردن زندگی سختكوشانه و پربار، در ٨٠ سالگی چشم از جهان فرو بست. خاندان سامی، در تاریخ و فرهنگ فارس نام و آوازهی سزاوارانهای داشتهاند. ٤ نسل پیشین این خاندان، از سرآمدان دانش و فرهنگ زمان خود بودند و در بنیانگذاری خدمات فرهنگی، از پیشگامان بهشمار میآمدند. |
بنام خدا
سلیمان لطفی نیا :
چنانچه، در جستجوی معنای «قورخانه» هستید خوب است بدانید كه، این واژه، تركی و به معنای، «زرادخانه»، یا «اسلحه خانه» است. این نام به جایی از تهران گفته میشود كه، درست متروی شهری، یكی از ایستگاههای خود(ایستگاه امام خمینی) را در آن ساخته است. ساخت زرادخانه(:قورخانه)، در روزگار ناصرالدینشاه قاجار، آغاز شد. این كارخانه، میبایست ابزار و سازوبرگهای جنگی مانند، توپ، تفنگ، خمپاره و... بسازد. همچنین كارهای ریختهگری مانند ساخت، تندیسهای گوناگون و همانند آن را انجام دهد. ارزش زرادخانه تا جایی بود كه یک وزیر ویژه، به نام وزیر قورخانه، برای آن برگزیده شده بود.
زرادخانه، تا روزگار قاجار از ارج بالایی برخوردار بود، اما در روزگار پهلوی و با ساخت كارخانههای تازهی اسلحهسازی، از ارزش آن كاسته شد. پس از انقلاب این زرادخانه و ساختمانهای آن ویران شد و تنها سردر فلزی، برجای ماند كه پس از كمی بازسازی، یكی از درهای مترو شد. این سردر، به فرمان ناصرالدین شاه و به بزرگی ٢٣٠ متر مربع ساخته شد. این سازه ساختاری آمیخته(:تركیبی) دارد و دارای دو حجم و دو سطح گوناگون است. بخش بالای سردر، با اتاقی كه در آن ساخته شده است، مانند پل، دو سوی سردر را، به هم پیوند میدهد.
در همكف و در دو سوی دالان، دو اتاق ساخته شده است كه اتاق پایینی(جنوبی)، برای بازرسی(:تفتیش) و دیگری تلفنخانه، یا اتاق كشیك بوده است. این سردر، هیچ پنجرهای به بیرون ندارد، تنها در دالان اصلی، پنجرههایی به بیرون راه دارند. این خود از ویژگیهای سردر زرادخانه است.
سردر قاجاری زرادخانهی نظامی تهران و سردر فلزی و تاریخی آن، در سال ۱۳۷۶ خورشیدی، با شماره ۱۹۱۲ در سیاههی(:فهرست) برجایماندههای ملی کشور به ثبت رسید.
فرتورها از گاتا ضياتبری است.
بنام خدا
|
||
|
||
|
||
نگار پاكدل : | ||
«گردابسنگی» كه به گویش لری آن را «گِردآو بَردینَه» میخوانند در خرمآباد استان لرستان جای گرفته است. دیرینگی این بنا به زمان ساسانیان برمیگردد. این بنا از یک دیوار بزرگ سنگی كه به گونهی دایرهای دور تا دور چشمهای فصلی را پوشانده ساخته شده است. این «گرداب سنگی» در هجدهم امردادماه ١٣٥٥ به شمارهی 1274 در سیاههی آثار ملی به ثبت رسید. |
بنام خدا
به ايراني بودنمان افتخار ميكنيم به اينكه ما از تبار كوروش هستيم افتخار ميكنيم.
بنام خدا
۱− آرامگاه خشایارشا
۲−سنگ برجسته تاج گزاری نرسی.
۳−یادمان پیروزی بهرام دوم.
۴−آرامگاه داریوش بزرگ
۵−یادمان پیروزی شاپور یکم بر والرین و فیلیپ عرب.
۶−آرامگاه اردشیر یکم
۷−آرامگاه داریوش دوم
۸−نقش شاپور دوم ساسانی: در این نقش، سواری كه دارای تاج است، نیزه خود را بر گردن دشمن فرو كرده و هر دو، زره به تن دارند.
۹−کعبه زرتشت
نقش رستم نام مجموعه باستانی در شهرستان مرودشت استان فارس ایران است که یادمانهایی از ایلامیان، هخامنشیان و ساسانیان را در خود جای دادهاست.
نقش رستم در شمال مرودشت در فاصله ۶ و نیم کیلومتری از تخت جمشید واقع شده است با توجه به وجود 4 آرامگاه بطور دقیقی به شکل چلیپا (صلیبی) و با دقت هندسی زیادی تهیه شده اند عده ای این اشکال را نمادهای میترایی می دانند و این دیواره را دیواره صلیب آریایی نامیده اند.
بنام خدا
|
||
|
||
|
||
نگار پاكدل : | ||
بنای کهن گنجینهی «میاندوآب» در استان آذربایجان غربی در سال 1346 خورشیدی گشایش یافت. بنای کنونی آن ساختمانیست که در سال 1383 پس از بازسازی بنا و گسترش زیربنا در همان جای پیشین بازگشایی شد. یارینامه: |
بنام خدا
|
||
|
||
|
||
خبرنگار امرداد- آفتاب يزداني : | ||
پژوهشهای باستانشناسان، گلنوشتهها و اسناد بهدستآمده، نشان میدهد که هخامنشیان نخستین کسانی بودهاند که از بیمه، سود جستهاند. |